کلمه جو
صفحه اصلی

شوریدگی


مترادف شوریدگی : آشفتگی، پریشانی، جنون، دیوانگی، ژولیدگی، شیدایی

فارسی به انگلیسی

(love) madness


crisis, deliriousness, delirium, distraction, excitement, madness, (love) madness, ferment, flap, frenzied, heat

crisis, deliriousness, delirium, distraction, excitement, ferment, flap, frenzied, heat, madness


فارسی به عربی

زمجرة , هیجان

مترادف و متضاد

آشفتگی، پریشانی، جنون، دیوانگی، ژولیدگی، شیدایی


frenzy (اسم)
اشفتن، هیجان، دیوانگی، شور، شوریدگی، دیوانگی انی

snarl (اسم)
گرفتاری، گره، بغرنجی، تله، شوریدگی، کمند، گوریدگی

فرهنگ فارسی

۱ - پریشانی آشفتگی . ۲ - عشق تا سر حد جنون . ۳ - دیوانگی .

فرهنگ معین

(دَ یا دِ ) (حامص . ) ۱ - آشفتگی . ۲ - دیوانگی .

لغت نامه دهخدا

شوریدگی. [ دَ / دِ ] ( حامص ) حالت و چگونگی شوریده. اضطراب و پریشانی و آشفتگی. ( ناظم الاطباء ). بی آرامی. اختلاط. تشویش. تشوش. ( یادداشت مؤلف ).
- شوریدگی دریا؛ تلاطم. تواطس. انقلاب بحر. تموج آن. ( یادداشت مؤلف ).
- شوریدگی عقل و خرد؛اختلاط عقل. ( یادداشت مؤلف ). جنون و دیوانگی. ( از ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ فارسی معین ).
- شوریدگی کار و سخن ؛ نابسامانی و پریشانی و تعقید و درهم پیچیدگی آن : هنبثة؛ شوریدگی کار و سخن. بوکاء؛ شوریدگی کار و سخن. ( منتهی الارب ) ( از یادداشت مؤلف ) : کار آن طرف چون زلف دلبران پریشان شوریدگی تمام داشت. ( وصاف از کاترمر ).
|| عشق و محبت. ( از ناظم الاطباء ). عشق تا سرحد جنون. ( فرهنگ فارسی معین ): هُیام ؛ شیفتگی و شوریدگی از عشق که به دیوانگی ماند. ( منتهی الارب ). || هرج و مرج. ( یادداشت مؤلف ). || بانگ و فریاد و اضطراب و غوغا. ناله و زاری :
شوریدگیی دلیر میکرد
خود را به تپانچه سیر میکرد.
نظامی.
به شوریدگی تنبک زخم ریز
دماغ فلک سفته از زخم تیز.
نظامی.

فرهنگ عمید

۱. پریشانی، آشفتگی.
۲. عشق و جنون.

واژه نامه بختیاریکا

تَش مِن سر سُهدِن
سر شیوه


کلمات دیگر: