کلمه جو
صفحه اصلی

سجاده نشین


مترادف سجاده نشین : عابد، زاهد، نمازی

فرهنگ فارسی

کنایت از زاهد عابد

لغت نامه دهخدا

سجاده نشین. [ س َج ْ جا دَ / دِ ن ِ ] ( نف مرکب ) کنایت از زاهد. عابد :
سجاده نشینی که مرید غم او شد
آوازه اش از خانه خمار بر آمد.
سعدی ( طیبات ).
آنانکه ریاضت کش و سجاده نشینند
گو همچو ملک سر بسماوات بر آرید.
سعدی ( غزلیات ).
عافیت چشم مدار از من سجاده نشین
که دم از خدمت رندان زده ام تا هستم.
حافظ.


کلمات دیگر: