کلمه جو
صفحه اصلی

زیرا


مترادف زیرا : برای اینکه، چون

فارسی به انگلیسی

because, inasmuch as

because


فارسی به عربی

لان

مترادف و متضاد

owing to (حرف اضافه)
سبب، زیرا، بعلت

because (حرف ربط)
چه، زیرا، علت، زیرا که، برای اینکه، چون که

برای‌اینکه، چون


فرهنگ فارسی

ازیرا، زیراکه، ازاین رو، ازاین جهت، برای اینکه
از این جهت بدین سبب ایرا .
یا زیره نام جائی است میان راه دمشق به حجاز نزدیک شهر بصری .

فرهنگ معین

(حر رب . ) از این جهت .

لغت نامه دهخدا

زیرا. ( حرف ربط ) بمعنی تعلیل ، یعنی از برای آن و از این جهت. ( برهان ) ( آنندراج ). از برای آن و از جهت آن و از این جهت و چونکه. ( ناظم الاطباء ). ازیرا. پهلوی ازیراک . از این جهت. بدین سبب. ایرا. ( فرهنگ فارسی معین ). ازایرا. بدین جهت. چونکه. که. بدین دلیل. چه. از آن روی. ایرا. بدلیل این. از این روی. بدین سبب. برای این. از این جهت. از بهر این. از پی این. بدان علت. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) :
جهان را نام او زیرا جهان است
که زی هشیار چون رخش جهان است.
( ویس و رامین ).
با کوه گویم آنچه از او پر شود دلم
زیرا جواب گفته من نیست جز صدا.
مسعودسعد.
خانه چون خلد است و من چون آدمم زیرا مرا
حور گندم گون حسنا دادی احسنت ای ملک.
خاقانی.
رجوع به زیراک و ایرا و ازیرا شود.

زیرا. ( اِخ ) ( برکه ٔ... ) یا زیره. نام جایی است میان راه دمشق به حجاز نزدیک شهر بصری. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) : اهل حوران در شهر بصری جمع میشوند و حجاج آذوقه ولوازم و مایحتاج خود را از این محل تهیه می کنند و از آنجا به برکه زیره ( زیرا ) میروند و یک روز در آنجا اقامت می کنند و سپس به لجون میروند. لجون آب روانی هم دارد. ( سفرنامه ابن بطوطه ترجمه موحد ص 100 ).

زیرا. (اِخ ) (برکه ٔ...) یا زیره . نام جایی است میان راه دمشق به حجاز نزدیک شهر بصری . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : اهل حوران در شهر بصری جمع میشوند و حجاج آذوقه ولوازم و مایحتاج خود را از این محل تهیه می کنند و از آنجا به برکه ٔ زیره (زیرا) میروند و یک روز در آنجا اقامت می کنند و سپس به لجون میروند. لجون آب روانی هم دارد. (سفرنامه ٔ ابن بطوطه ترجمه ٔ موحد ص 100).


زیرا. (حرف ربط) بمعنی تعلیل ، یعنی از برای آن و از این جهت . (برهان ) (آنندراج ). از برای آن و از جهت آن و از این جهت و چونکه . (ناظم الاطباء). ازیرا. پهلوی ازیراک . از این جهت . بدین سبب . ایرا. (فرهنگ فارسی معین ). ازایرا. بدین جهت . چونکه . که . بدین دلیل . چه . از آن روی . ایرا. بدلیل این . از این روی . بدین سبب . برای این . از این جهت . از بهر این . از پی این . بدان علت . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
جهان را نام او زیرا جهان است
که زی هشیار چون رخش جهان است .

(ویس و رامین ).


با کوه گویم آنچه از او پر شود دلم
زیرا جواب گفته ٔ من نیست جز صدا.

مسعودسعد.


خانه چون خلد است و من چون آدمم زیرا مرا
حور گندم گون حسنا دادی احسنت ای ملک .

خاقانی .


رجوع به زیراک و ایرا و ازیرا شود.

فرهنگ عمید

ازیرا، از این راه، از این رو، از این جهت، ایرا.
* زیراک: (حرف ) [قدیمی] ازیراک، زیرا که، برای این که.

ازیرا؛ از این راه؛ از‌ این ‌رو؛ از این جهت؛ ایرا.
⟨ زیراک: (حرف) [قدیمی] ازیراک؛ زیرا که؛ برای این‌که.


دانشنامه عمومی

زیرا (به مجاری: Zsira) یک شهرستان مجارستان در مجارستان است که در Sopron District واقع شده است.

واژه نامه بختیاریکا

چی کِه؛ چینا

جدول کلمات

چون

پیشنهاد کاربران

دوستتون دارم واقعن معنای کلماتت خوبه


کلمات دیگر: