کلمه جو
صفحه اصلی

رقم


مترادف رقم : شمار، عدد، شماره، عده، قلم، نمره، قسم، نوع، خط، دستخط، فرمان، علامت، نشان

برابر پارسی : شمار، شماره

فارسی به انگلیسی

figure, numeral, item, number, quantity, signature, variety


digit, figure, mark, signature, brand, writing, character, kind, grade, numeral, item, number, quantity, variety

figure, digit, character, writing, signature, kind, brand, grade


فارسی به عربی

رقم , رمز , صنف , مادة , نوع

عربی به فارسی

انگشت , رقم , عدد , شکل , پيکر , نمره


مترادف و متضاد

شمار، عدد


شماره، عده


قلم


نمره


قسم، نوع


خط، دستخط، فرمان


علامت، نشان


character (اسم)
نهاد، خوی، طبع، شخصیت، دخشه، خط، خیم، سیرت، رقم، خاصیت، سرشت، طبیعت، صفات ممتازه، خط تصویری، خو، مونه، هر نوع حروف نوشتنی و چاپی

sort (اسم)
جور، قسم، طبقه، نوع، رقم، گونه، طرز

number (اسم)
عده، رقم، عدد، نمره، شماره، شماره یا عدد

figure (اسم)
ظاهر، فرم، صورت، طرح، پیکر، رقم، شکل، شخص، نقش، عدد

statistic (اسم)
رقم، اماره

type (اسم)
قسم، نوع، رقم، گونه، الگو، باسمه، کلیشه، حروف چاپ، حروف چاپی

brand (اسم)
جور، نشان، مارک، نوع، انگ، داغ، نیمسوز، جنس، رقم، لکه بدنامی، علامت داغ، اتش پاره

item (اسم)
فقره، فصل، تکه، بخش، رقم، قطعه خبری

digit (اسم)
پیکر، رقم، انگشت، عدد

numeral (اسم)
رقم، عدد، نمره، شماره

symbol (اسم)
اشاره، نشان، علم، رقم، رمز، مظهر، نماد

۱. شمار، عدد
۲. شماره، عده
۳. قلم
۴. نمره
۵. قسم، نوع
۶. خط، دستخط، فرمان
۷. علامت، نشان


فرهنگ فارسی

ارقام ورقوم جمع، ازعلامات اعداداز۱تا آخر
( اسم ) ۱ - نشان علامت . ۲ - نوشته خط . ۳ - نشانه اعداد : رقم ۷ رقم ۱٠ جمع ارقام . توضیح : باین معنی در عربی ( بسکون قاف ) است ولی درفارسی رقم مستعمل است . یا رقم هندی ارقام . ۴ - نوعی از نگارخط دار . ۵ - نوعی چادر . ۶ - نوعی دیبا .

فرهنگ معین

(رَ قَ ) [ ع - فا. ] (اِ. ) ۱ - نشان ، علامت . ۲ - خط ، نوشته . ۳ - عدد، نشانة اعداد. ج . ارقام .

لغت نامه دهخدا

رقم. [ رَ ] ( ع اِ ) نوعی از نگار خطدار یا نوعی از دیبا یا از چادرها. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ). قسمی مخطط از وشی یا خز یا بُرد. ( از تاج العروس ) ( از اقرب الموارد ). جنسی است از جامه. ( مهذب الاسماء ). ج ، ارقام. رقوم. ( اقرب الموارد ). || بلا و سختی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). کنایه از سختی و بلا. ( آنندراج ). || کتابت. ( منتهی الارب ). || جاء بالرقم ؛ یعنی بسیار آورد. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). کثیر. ( اقرب الموارد ).
- یوم الرقم ؛ از روزهای تازیان است. ( ناظم الاطباء ). از روزهای جنگ های تازیان است. ( از اقرب الموارد ).
|| در نزد حسابگران برنشانه های اعداد از یک تا نه اطلاق شود و شامل صفر می شود و آنها را ارقام هندی گویند. ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). رجوع به رَقَم شود.

رقم. [ رَ ] ( ع مص ) نوشتن. ( از اقرب الموارد ). نبشتن. ( منتهی الارب ) ( دهار ) ( المصادر زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ). || و منه قولهم : هو یرقم الماء؛ یعنی حاذق و قادر بر تصرف هرامر است. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). || نقطه نهادن و واضح نمودن کتاب را. ( از اقرب الموارد ). نقطه نهادن کتاب را و واضح و بیان نمودن و مهر کردن بر آن : رقم الکتاب. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ). مهر کردن. ( دهار ) ( تاج المصادر بیهقی ). || کتابت کردن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) . || خطدار بافتن جامه را. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). نبشتگی بر جامه. ( دهار ). || داغ کردن شتر را. ( از اقرب الموارد ).

رقم. [ رَ ق َ ] ( از ع ، مص ) تحریر. ( ناظم الاطباء ). نوشتن است بر چیزی. ( لغت محلی شوشتر نسخه خطی کتابخانه مؤلف ). نوشتن. ( ترجمان جرجانی چ دبیرسیاقی ص 53 ). || کتابت. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). || نشان کردن. ( از لغت محلی شوشتر نسخه خطی کتابخانه مؤلف ) ( دهار ).

رقم. [ رَ ق َ ] ( ع اِ ) یا رَقِم. بلا و سختی. ( ناظم الاطباء ). سختی و بلا. ( از منتهی الارب ). سختی. ( مهذب الاسماء ). || روزی است از روزهای تازیان. ( ناظم الاطباء ). یوم الرَقَم یا یوم الرَقم روزی است از روزهای عرب. ( منتهی الارب ). رجوع به رَقم شود. || ( ص ) کثیر و بسیار: جاء بالرقم ؛ بسیار آورد. ( از اقرب الموارد ). ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ). || ( اِ ) به معنی علامت به سکون «قاف » است ولی معمولاً آن را مفتوح خوانند و در نظم نیز بفتح قاف شایع است. ( از نشریه دانشکده ادبیات تبریز سال اول شماره 5 از محیط المحیط ). نقش. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). اثر. نشان. نقش. علامت. ( یادداشت مؤلف ). نشان. ج ، ارقام. ( مهذب الاسماء ) :

رقم . [ رَ ] (ع اِ) نوعی از نگار خطدار یا نوعی از دیبا یا از چادرها. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج ). قسمی مخطط از وشی یا خز یا بُرد. (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد). جنسی است از جامه . (مهذب الاسماء). ج ، ارقام . رقوم . (اقرب الموارد). || بلا و سختی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). کنایه از سختی و بلا. (آنندراج ). || کتابت . (منتهی الارب ). || جاء بالرقم ؛ یعنی بسیار آورد. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). کثیر. (اقرب الموارد).
- یوم الرقم ؛ از روزهای تازیان است . (ناظم الاطباء). از روزهای جنگ های تازیان است . (از اقرب الموارد).
|| در نزد حسابگران برنشانه های اعداد از یک تا نه اطلاق شود و شامل صفر می شود و آنها را ارقام هندی گویند. (از اقرب الموارد) (از المنجد). رجوع به رَقَم شود.


رقم . [ رَ ] (ع مص ) نوشتن . (از اقرب الموارد). نبشتن . (منتهی الارب ) (دهار) (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). || و منه قولهم : هو یرقم الماء؛ یعنی حاذق و قادر بر تصرف هرامر است . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || نقطه نهادن و واضح نمودن کتاب را. (از اقرب الموارد). نقطه نهادن کتاب را و واضح و بیان نمودن و مهر کردن بر آن : رقم الکتاب . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج ). مهر کردن . (دهار) (تاج المصادر بیهقی ). || کتابت کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) . || خطدار بافتن جامه را. (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). نبشتگی بر جامه . (دهار). || داغ کردن شتر را. (از اقرب الموارد).


رقم . [ رَ ق َ ] (اِخ ) موضعی در مدینه ٔ طیبه . و منه : سهام الرقمیات . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).


رقم . [ رَ ق َ ] (از ع ، مص ) تحریر. (ناظم الاطباء). نوشتن است بر چیزی . (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ). نوشتن . (ترجمان جرجانی چ دبیرسیاقی ص 53). || کتابت . (از کشاف اصطلاحات الفنون ). || نشان کردن . (از لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ) (دهار).


رقم . [ رَ ق ِ ] (ع اِ) رَقَم . (ناظم الاطباء). سختی و بلا. (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ازاقرب الموارد). رجوع به رَقَم در همه ٔ معانی شود.
- بنت الرقم ؛ بلا و سختی . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).


رقم . [ رَ ق َ ] (ع اِ) یا رَقِم . بلا و سختی . (ناظم الاطباء). سختی و بلا. (از منتهی الارب ). سختی . (مهذب الاسماء). || روزی است از روزهای تازیان . (ناظم الاطباء). یوم الرَقَم یا یوم الرَقم روزی است از روزهای عرب . (منتهی الارب ). رجوع به رَقم شود. || (ص ) کثیر و بسیار: جاء بالرقم ؛ بسیار آورد. (از اقرب الموارد). (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). || (اِ) به معنی علامت به سکون «قاف » است ولی معمولاً آن را مفتوح خوانند و در نظم نیز بفتح قاف شایع است . (از نشریه ٔ دانشکده ٔ ادبیات تبریز سال اول شماره ٔ 5 از محیط المحیط). نقش . (از کشاف اصطلاحات الفنون ). اثر. نشان . نقش . علامت . (یادداشت مؤلف ). نشان . ج ، ارقام . (مهذب الاسماء) :
در گنج بگشاد چندی درم
که دیدی برو بر ز هرمز رقم .

فردوسی .


ده انگشت برسان سیمین قلم
برو کرده از غالیه صد رقم .

فردوسی .


بر دم هر طاوسی صد قمر و سی قمر
بر پر هر کبککی نه رقم و ده رقم .

منوچهری .


همیشه تا زعدد در عقود هست نشان
همیشه تا ز طمع بر طبایع است رقم .

مسعودسعد.


بر چشم من آن ماه جهانسوز رقم بود
بر عشق من آن ماه روانسوز گوا بود.

خاقانی .


این هفت نقطه یک رقمند از خط کفش
وآن نه صحیفه یک ورق از دفتر سخاش .

خاقانی .


از خانه ٔ مار آید زنبور عسل بیرون
گر یک رقم همت بر مار کشد عدلش .

خاقانی .


یافته در خطه ٔ صاحبدلی
سکه ٔ نامش رقم عادلی .

نظامی .


مهر تو نگار سروقامت
بر من رقم است تا قیامت .

سعدی .


یاد باد آنکه نهانت نظری با ما بود
رقم مهر تو بر چهره ٔ ما پیدا بود.

حافظ.


نام حافظ رقم نیک پذیرقت ولی
پیش رندان رقم سود و زیان این همه نیست .

حافظ.


|| نقش و علامتی که تاجر روی پارچه و لباس می نویسد برای تعیین ارزش آن .
- بیع برقم ؛ آن است که فروشنده می گوید: «این پارچه را برقم آن فروختم » و فروشنده می گوید: «قبول کردم »، اگر بی آنکه مقدار آن را بداند قبول کند معامله باطل است ولی اگر خریدار مقدار آن [قیمت ] را بداند بیع جایز است . (از کشاف اصطلاحات الفنون ).
- رقم برزدن ؛ نوشتن بهای جنس بر روی آن : بیاعان معتمد باشند که قیمت عدل بر آن نهند و رقم برزنند و به غربا فروشند. (فارسنامه ٔ ابن بلخی ص 146).
|| حساب . (ناظم الاطباء).
- اهل رقم ؛ عالم و واقف بر حساب . (ناظم الاطباء).
- علم رقم ؛ علم حساب . (ناظم الاطباء).
- || عدد. (ناظم الاطباء). شمار. عدد. هریک از اعداد نهگانه ٔ هندسی ؛ ارقام هندسی .هر یک از صورشمار چون 1 و 2 و 3 و جز آن . (یادداشت مؤلف ) :
بدخواه تو بر سکنه ٔ این تخته ٔ خاکی
صفری است که بیشی ندهد هیچ رقم را.

انوری .


حاصل عمر تو بود یک رقم کام
آن رقم از دفتر شمار تو کم شد.

خاقانی .


درجی در رقم شود مرفوع
چون دقایق رسد به شصت آخر.

خاقانی .


الحق ازآحاد ملک خصم تو صفر است و بس
گرچه رود در حساب هیچ بود در رقم .

خاقانی .


رجوع رَقم در این معنی شود. || پیکر. (لغات فرهنگستان ). مرتبه ای از مراتب عدد. صورت یک عدد چون 2 که یک رقم و 110 که سه رقم و 1252 که چهار رقم است . (یادداشت مؤلف ). || هر یک از اقلام و هر یک از ریزهای سیاهه و صورتی . قلم : این سیاهه پنجاه رقم است . (یادداشت مؤلف ). || نوع و جنس . (ناظم الاطباء). در تداول فارسی قسم . نوع . گونه : در آذربایجان هشتاد رقم انگور هست . چند رقم کاغذ هست . دو رقم لپه هست . (یادداشت مؤلف ). || نوشته و خط. (ناظم الاطباء). نوشته و با لفظ انداختن و کردن و دادن و زدن و نوشتن و کشیدن و راندن و شدن و خوردن و پذیرفتن و شکستن و ریختن و فشاندن و چکیدن و زدودن و کافتن مستعمل است و بدیع و خوش و مسکین و جواهر و زرین و پریشان از صفات اوست . (آنندراج ) :
بخت سوی تو نامه ای ننوشت
که رقم عبده نمی دارد.

خاقانی .


گر نباشد یاری حبر و قلم
کی فتد بر روی کاغذها رقم .

مولوی .


که ملک و دولت ضحاک بیگنه آزار
نماند و تا به قیامت برو بماند رقم .

سعدی .


زایچه ٔ حکم و توقیع راز
نیست مگر این رقم جان نواز.

امیرخسرو دهلوی (از آنندراج ).


آویخته ام از طرف کعبه رقم را
یعنی که صلایی است عرب را و عجم را.

زلالی خونساری (از آنندراج ).


- رقم اول ؛ عرش . (ناظم الاطباء). کنایه از عرش . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) :
ره رفته تا خط رقم اول از خطر
پی برده تا سرادق اعلی هم از علا.

خاقانی .


- || کنایه از نور محمدی است . (غیاث اللغات ) (از آنندراج ).
- رقم بطلان برگفته ای کشیدن ؛ باطل کردن آن . بی اعتبار ساختن آن . (از یادداشت مؤلف ).
- رقم پرور ؛ نویسنده و محرر. (آنندراج ). رجوع به رقم زن و ترکیب رقم طراز شود.
- رقم سنج ؛ نویسنده و محرر.(آنندراج ).
- رقم سنجی ؛ شغل و عمل رقم سنج . نویسندگی :
هنگام رقم سنجی احکام کواکب
برجیس نهد محبره در پیش دبیرم .

عرفی شیرازی (از آنندراج ).


- رقم طراز ؛ نویسنده و محرر. (آنندراج ). رجوع به ترکیب رقم سنج و رقم کار شود.
- رقم گردیدن ؛ نوشته شدن :
توخواهی نیک وخواهی بدکن امروز ای پسر اینجا
عمل گر بد بود ور نیک بر عالم رقم گردد.

سعدی .


- قلم سعادت رقم ؛ کلک فرخنده و درست نویس . (ناظم الاطباء).
|| امضاء. (ناظم الاطباء) : ... بعد از تصدیق و تجویز عالیجاه قورچی باشی به رقم وزیر دیوان اعلی رسیده تنخواه بازیافت ... می شده . (تذکرةالملوک چ دبیرسیاقی ص 7) تیول و مواجب همه ساله و براتی و انعام قاطبه ٔ غلامان بعد از تجویز عالیجاه مشار الیه به رقم عالیجاه وزیر دیوان اعلی رسیده تنخواه بازیافت ...می شده . (تذکرة الملوک ص 708). تیول و همه سله و مواجب براتی .... به رقم عالیجاه وزیر دیوان اعلی رسیده تنخواه بازیافت و خدمت مین باشیگری تفنگچیان و ... به رقم وزیر دیوان اعلی رسیده باشد شفقت و رقم اشرف صادر می گردد. (تذکرة الملوک ص 9). || امضاء نقاش ذیل تصویر اختصاصاً: این تصویر رقم علیرضای عباسی دارد؛ یعنی : امضاء او را بعلامت نقاش تصویر بودن دارد. || نقاشی . صورتگری . (از یادداشت مؤلف ) :
به خوبان گفت کآن صورت بیارید
که کرده ست این رقم پنهان مدارید.

نظامی .


|| نوشته و مکتوب امضأشده و علامت گذاشته شده . || فرمان پادشاه . (ناظم الاطباء). فرامین سلاطین را نیز گویند چه در آن نشان وزراء و مستوفیان همه می باید. (لغت محلی شوشتر). در تداول عامه ، امر. فرمان . حکم . دستخط. فرمان شاه . مثل : رقم رمق می خواهد [یعنی فرمان قوت ضرور دارد]. (یادداشت مؤلف ) :
وین رمقی کز رقمش مانده هست
از ظل خورشید سپهرآستان .

خاقانی .


اگر رقم بالمشافهه صادر نشده باشد و ریش سفیدان هر طبقه عرض نموده باشند مادام که تعلیقه ٔ وزیراعظم نرسد رقم خدمت ملازمت داده نمی شود و اگر رقمی به رساله ٔ احدی از مقربان نوشته شود مادام که ضمن رقم به مهر وزیر اعظم نرسد به مهرمهرآثار مزین نمی گردد.(تذکرة الملوک ص 8). .... به رقم وزیر دیوان اعلی رسیده باشد شفقت و رقم اشرف صادر می گردد. (تذکرةالملوک چ دبیرسیاقی ص 9).... اگر عالیجاه وزیر اعظم ممضی دارد رقم صادر می گردد. (تذکرةالملوک ص 8). چنانچه صاحبان مناصب رقم منصب خود را بجهت مدافعه ٔ رسوم مقرره به مهرداران نمی داده اند... رسوم مستمران خود را اخذ نمی نموده اند. (تذکرةالملوک ص 26). بی رقم قوشچی باشی است . (امثال و حکم دهخدا ج 1 ص 486). || حکم و فرمان شاهزادگان . || وجه و مرتبه . || بیان و وصف . || طریق و روش و طرز و رسم و قاعده . (ناظم الاطباء).

فرهنگ عمید

۱. (ریاضی ) هریک از علاماتی که برای نمایاندن اعداد به کار می رود، مانند ارقام فارسی و عربی (۱، ۲، ۳، ۴، ۵، ۶، ۷، ۸، ۹، و ۱۰ ) و ارقام لاتینی (۱، ۲، ۳، ۴، ۵، ۶، ۷، ۸، ۹، و ۱۰ )، عدد.
۲. [قدیمی] خط، نوشته.
۳. [قدیمی] نشان.
۴. [قدیمی] پیکره.
۵. [قدیمی] کتابت.
* رقم زدن: (مصدر متعدی )
۱. نوشتن.
۲. نقاشی کردن.
۳. [مجاز] مقدّر کردن.

۱. (ریاضی) هریک از علاماتی که برای نمایاندن اعداد به کار می‌رود، مانند ارقام فارسی و عربی (۱، ۲، ۳، ۴، ۵، ۶، ۷، ۸، ۹، و ۱۰) و ارقام لاتینی (۱، ۲، ۳، ۴، ۵، ۶، ۷، ۸، ۹، و ۱۰)؛ عدد.
۲. [قدیمی] خط؛ نوشته.
۳. [قدیمی] نشان.
۴. [قدیمی] پیکره.
۵. [قدیمی] کتابت.
⟨ رقم زدن: (مصدر متعدی)
۱. نوشتن.
۲. نقاشی کردن.
۳. [مجاز] مقدّر کردن.


دانشنامه عمومی

رقم، در ریاضیات و علم کامپیوتر، نشانه ای است که برای نوشتن و نمایش عدد در دستگاه های اعداد مبتنی بر ارزش مکانی بکار می رود.
عدد
مقادیر صفر تا نُه (۰–۹) ارقام را تشکیل می دهند که می توانند به صورت جداگانه (مثل ۲ یا ۵) یا به صورت ترکیبی (مثل ۲۵) به کار روند.

دانشنامه آزاد فارسی

رقم (تاریخ). رَقَم (تاریخ)
اصطلاحی دیوانی، از دورۀ صفویه، به معنای فرامین و احکامی که شخص پادشاه دستور صدور آن ها را می داد. دستورات پادشاهان صفوی به دو صورت، کتبی که در حاشیۀ درخواست ها و عریضه ها نوشته می شد، و شفاهی، ابلاغ می گشت؛ که مورد دوم را «رقم بالمشافهه» می گفتند. ثبت فرامین و احکام کتبی یا شفاهی پادشاه برعهدۀ مجلس نویس یا واقعه نویس دربار بود که ده نفر زیردست داشت. رقم های این دوره از نظر چگونگی تدوین چند دسته بودند. رقم ها پس از تحریر، طغراکشی می شدند، یعنی واقعه نویس عبارت «حکم جهانمطاع شد» را در ابتدای متن با مرکّب مشکی می نوشت؛ سپس آن را برای ممهورشدن به مُهر وزیر اعظم و مُهر شاهی ارسال می کرد. در دورۀ افشاریه و زندیه و قاجاریه نیز صدور رقم مرسوم بود. در دورۀ قاجار رقم بیشتر به احکام و فرامین ولیعهد و حکام ولایات اطلاق می شد. رقم های دورۀ قاجار دو دسته بودند؛ دستۀ اول که با جوهر مشکی طغراکشی می شدند و معمولاً روی آن ها عبارت «حکم والا شد» درج می شد؛ دستۀ دوم بدون طغراکشی خطاب به شخص معینی بود و به سبب ذکر واژۀ «ملفوفه» در متن، به آن ها ملفوفۀ رقم گفته می شد. از اواسط دورۀ ناصرالدین شاه، رقم ها را بر روی کاغذهایی با نقوش چاپی می نوشتند. در دورۀ پهلوی، با رونق دیوان سالاری جدید، رسم و سنت رقم و کاربرد این اصطلاح به کلی منسوخ شد.

رقم (ریاضیات). رَقَم (ریاضیات)(digit)
هر یک از عددهای ۰ تا ۹ در دستگاه اعشاری (دهدهی). مثلاً ۵۶۷ دارای ۳ رقم ۵، ۶، و ۷ است. در پایههای متفاوت، مجموعه‎های متفاوتی از ارقام به کار می روند. مثلاً، دستگاه شانزده گانی، در پایۀ شانزده، دارای رقم های ۰ تا ۹ و A تاF است، در حالی که در دستگاه دودویی فقط دو رقم ۰ و ۱ به کار می روند.

رقم (هنر). رَقَم (هنر)
عبارتی که در پایان اثر هنرمند، به همراه نام وی می آید، مانند نام نویسنده، خطاط، نقاشی، صحاف، در پایانِ نوشته، قطعۀ خط، تابلو و جلد کتاب. چنین قطعه یا تابلو یا کتابی را «رقم دار» می گویند. برای نقاشی یا صحافی از اصطلاح «عمل» نیز استفاده می شود و عموماً در زیر قطعۀ خط یا مجلس نقاش به صورت «عملِ » آورده می شود.

دانشنامه اسلامی

[ویکی اهل البیت] برای این واژه معانی نوشتن، مهرْکردن، علامت، نقش، قلم، نوع، امضا، امر و جز آن آمده است؛ اما از دوره صفویه به صورت اصطلاح دیوانی و به معنی فرمان و حکم بکار رفته است.
در این دوره، رقم عنوان فرمان هایی بود که شخص شاه مستقیماً دستور صدور آنها را می داد. دستور شاهی به دو صورت کتبی، در حاشیه عرایض و درخواست ها یا شفاهی، "رقم بالمشافهه" ابلاغ می شد. در کار تهیه و صدور رقم ها، مجلس نویس یا واقعه نویس نقش مهمی بر عهده داشت.
رقم های شاهی به وسیله مجلس نویس که ده نفر زیردست داشت، نوشته یا انشاء می شد. رقم های این دوره از نظر تهیه و تدوین به چهار دسته تقسیم می شد:
در این گونه موارد در متن فرمان جدید به فرمان سابق اشاره می گردید. اما نام شاه درگذشته برده نمی شد و به جای آن در قسمت بالای فرمان در کنار مهر شاهی یا بالاتر از آن، جملات "جد بزرگوارم طاب ثراه" و یا "شاه باباام انارالله برهانه" نوشته می شد که نشان می داد صادرکننده فرمان پدر یا جد شاه بوده است.
بدین ترتیب، رقم ها تحریر و سپس طغراکشی می گردید. طغراکشی توسط واقعه نویس با نوشتن "حکم جهانمطاع شد" در آغاز متن و با مرکب مشکی انجام می شد، آنگاه رقم نزد اعتمادالدوله می رفت تا ابتدا به مُهر وزیر اعظم و سپس به مُهر شاهی برسد. در این دوره از خطوط تعلیق، شکسته و سیاق برای نوشتن رقم استفاده می کردند.
در زمان افشاریه و احتمالاً زندیه نیز به جواب های کتبی شاه که به عرایض و درخواست های اشخاص داده می شد و هم به خطاب هایی که از طرف پادشاه متضمن دستورها و عتاب و نصایح و تنبیه صادر می گردید، رقم می گفتند.
در دوره قاجاریه، رقم به احکام و دستورات و خطاب هایی اطلاق می گردید که از جانب ولیعهد و شاهزادگان بزرگ حاکم ولایات صدور می یافت؛ چنانکه کلمه رقم در متن بسیاری از اسناد آمده است. در این دوره، ولیعهد و سایر شاهزادگان حاکم ولایات به معاونت وزیر خود به انجام امور می پرداختند و هر یک تشکیلات دیوانی مرکب از مستوفیان و کاتبان را در حوزه حکومت خود در اختیار داشتند، چنانکه در متن اسناد آمده است: "عالیجاهان مقربوالحضره العلیه مستوفیان عظام حسب المقرر مرتب دارند، کتاب سعادت اکتساب دفترخانه مبارکه شرح رقم را ثبت دفاتر سازند". در این دوره نظر به محدود بودن این تشکیلات، تنوع چندانی در تهیه و تدوین رقم ها نبوده است.
به طور کلی، رقم ها در این دوره شامل دو دسته بودند:

[ویکی الکتاب] معنی مَّرْقُومٌ: نوشته شده ("کِتَابٌ مَّرْقُومٌ " یعنی قضا و سرنوشتی حتمی .کلمه مرقوم از ماده رقم است ، به معنای خط درشت است و بعضی گفتهاند به معنای نقطهگذاری هر نوشته است که ابهام را از آن نوشته رفع می کند لذا "کِتَابٌ مَّرْقُومٌ " به این معنا خواهد بود که آنچه برای...
معنی رَّقِیمِ: نوشته شده (از رقم است که هم به معنای نوشتن است و هم به معنای خط . پس رقیم در واقع به معنای مرقوم است ، چون در موارد بسیاری وزن فعیل به معنای مفعول میآید ، مانند جریح که به معنای مجروح و قتیل که به معنای مقتول است . و از ظاهر سیاق این داستان بر میآید...
معنی عُدْوَانَ: ظلم - تجاوز - دشمنی - خصومت (در عبارت "لَا تَعَاوَنُواْ عَلَی ﭐلْإِثْمِ وَﭐلْعُدْوَانِ " و نظایر آن ، عدوان آن اعمال زشتی است که ضررش دامنگیر دیگران میشود ، و گناهان مربوط به حق الناس است که موجب اذیت و آزار مردم می شوند.کلمه عدوان همه رقم تجاوز را ش...
تکرار در قرآن: ۳(بار)
«رقم» به معنای نوشتن است و به عقیده غالب مفسران، این نام دیگری است، برای «اصحاب کهف»; چرا که سرانجام نام آنها را بر لوحه ای نوشته و بر در غار نصب کردند.
بعضی نیز، آن را نام کوهی می دانند که غار در آن واقع شده بود. بعضی آن را نام سرزمینی می دانند که آن کوه در آن بوده. و بعضی نام شهر و دیاری که «اصحاب کهف» از آن بیرون آمدند. ولی معنای اول صحیح تر به نظر می رسد.
نوشتن. و نقطه گذاشتن و آشکار کردن (اقرب) راغب آن را خطّ غلیظ گفته و از بعضی نقطه گذاشتن نقل کرده است. صحاح آن را نوشتن ترجمه می‏کند و نیز مجمع در سوره کهف. و آیه 8و9و18و19و20 همین سوره. به نظر می‏آید مراد از مرقوم در دو آیه مجسّم شدن اعمال است بطوریکه مراد از کتاب، کتاب به خصوصی است نه کاغذ یا پارچه نوشته شده مثلاً مهندسی که کارخانه‏ای را نصب می‏کند می‏شود گفت فلان موتور را در فلان جا نوشت و فلان لوله را در فلان جا (یعنی گذاشت و نصب کرد). کتاب و اعمال فاجران در سجّین است و سجّین کتابی است که از اعمال نوشته شده و از اعمال به وجود آمده. همچنین است علیّون. به عقیده مجمع «کِتابٌ مَرْقُومٌ» تفسیر «سجّین» نیست زیرا سجّین کتاب مرقوم نمی‏باشد بلکه آن تفسیر کتاب در «اِنَّ کِتابَ الْفُجّارِ» است و تقدیر آن «و هو کتاب مرقوم» است ولی آن طور که گفته شد سجین را کتاب دانستن مانعی ندارد. . رقیم به معنی مرقوم و نوشته است اصحاب رقیم همان اصحاب کهف است علت این آن است که نام و حکایت آنها را در لوحی نوشتند و اصحاب رقیم خواندند عیاشی در تفسیر خود از امام صادق علیه السلام نقل کرده: آنها قومی بودند فرار کردند شاه زمان نام و نام پدران و نام عشایر آنها را در صحیفه‏های فلزی نوشت آن است قول خدا «اَصْحابَ الْکَهْفِ وَ الرَّقیمِ». طبرسی از جمله اقوال این قول را نقل کرده که: رقیم لوحی است از سنگ که قصّه اصحاب کهف را در آن و در باب غار گذاشته و ایضاً این از اقوالی است که در کشاف کرده ولی گوید: لوح از فلز بود. و نیز گفته‏اند: رقیم نام سگشان بود و نیز رقیم نام بیابانی است که کهف در آن بود و ایضاً رقیم نام کوهی است که در غار در آن قرار داشت و ایضاً رقیم نام شهر اصحاب کهف است (مجمع - کشاف) در مجمع نقل شده که گفته‏اند آن لوح در یکی از خزائن پادشاهان محفوظ بود. و نیز طبرسی قول دیگری درباره رقیم نقل کرده که اصحاب رقیم غیر از اصحاب کهف است و مراد از آنها همان سه نفرند که بغاری رفتند و باب غار مسدود گردید دعا کردند خداوند نجاتشان داد. قضیّه آن سه نفر را شیعه و سنّی در کتابهای خود نقل کرده‏اند و آن در ج 2 امالی شیخ طوسی جزء 12 حدیث 26 است. ولی این قول بعید است زیرا فقط حالات اصحاب کهف در قرآن آمده و اگر اصحاب رقیم غیر از آنها بودند لازم بود از آنها هم ذکری به میان آید. به عقیده المیزان نیز اصحاب رقیم همان اصحاب کهف اند و در ردّ دو قصّه و دو گروه بودن می‏گوید: این جدّاً بعید است که خداوند در کلام بلیغ خود به دو طائفه اشاره کند و در یکی به تفصیل سخن گوید و به دیگری نه اجمالاً و نه تفصیلاً اشاره نکند.

[ویکی اهل البیت] رَقَم. برای این واژه معانی نوشتن، مهرْکردن، علامت، نقش، قلم، نوع، امضا، امر و جز آن آمده است؛ اما از دوره صفویه به صورت اصطلاح دیوانی و به معنی فرمان و حکم بکار رفته است.
در این دوره، رقم عنوان فرمان هایی بود که شخص شاه مستقیماً دستور صدور آنها را می داد. دستور شاهی به دو صورت کتبی، در حاشیه عرایض و درخواست ها یا شفاهی، "رقم بالمشافهه" ابلاغ می شد. در کار تهیه و صدور رقم ها، مجلس نویس یا واقعه نویس نقش مهمی بر عهده داشت.
رقم های شاهی به وسیله مجلس نویس که ده نفر زیردست داشت، نوشته یا انشاء می شد. رقم های این دوره از نظر تهیه و تدوین به چهار دسته تقسیم می شد:
در این گونه موارد در متن فرمان جدید به فرمان سابق اشاره می گردید. اما نام شاه درگذشته برده نمی شد و به جای آن در قسمت بالای فرمان در کنار مهر شاهی یا بالاتر از آن، جملات "جد بزرگوارم طاب ثراه" و یا "شاه باباام انارالله برهانه" نوشته می شد که نشان می داد صادرکننده فرمان پدر یا جد شاه بوده است.
بدین ترتیب، رقم ها تحریر و سپس طغراکشی می گردید. طغراکشی توسط واقعه نویس با نوشتن "حکم جهانمطاع شد" در آغاز متن و با مرکب مشکی انجام می شد، آنگاه رقم نزد اعتمادالدوله می رفت تا ابتدا به مُهر وزیر اعظم و سپس به مُهر شاهی برسد. در این دوره از خطوط تعلیق، شکسته و سیاق برای نوشتن رقم استفاده می کردند.
در زمان افشاریه و احتمالاً زندیه نیز به جواب های کتبی شاه که به عرایض و درخواست های اشخاص داده می شد و هم به خطاب هایی که از طرف پادشاه متضمن دستورها و عتاب و نصایح و تنبیه صادر می گردید، رقم می گفتند.

واژه نامه بختیاریکا

( رَقم ) خراش چیزی به منظور نشانه

پیشنهاد کاربران

شمارک

خشک گردید هم از دود دل ودیده ، دوات
خامه با سوز ، رقم کرد به دفتر تشنه ( رقم کرد نوشتن )
گشت از کلک فدایی چو دلش دود بلند
بر ورق کرد رقم، بس مکرر تشنه ( نوشتن )
دو بیت مجزا از فدایی مازندرانی

رقم فروش میشود همان امار فروش


کلمات دیگر: