کلمه جو
صفحه اصلی

روشن فکر


مترادف روشن فکر : فکور، متجدد، منورالفکر

متضاد روشن فکر : متحجر

برابر پارسی : آگاه، روشن بین | فراخ منش

فارسی به انگلیسی

broad-minded, intellectual, open-minded, enlightened, broad-minded, intellectual, longhair, longhaired, open-minded

فارسی به عربی

منور
تحرری , مثقف

منور


مترادف و متضاد

liberal (صفت)
وافر، سخی، روشن فکر، ازاده، زیاد، دارای سعه نظر، نظر بلند، جالب توجه، ازادی خواه، معتدل

illuminate (صفت)
روشن فکر

broad-minded (صفت)
دارای فکر وسیع، روشن فکر

intellectual (صفت)
روشن فکر، فکری، دارای افکار بلند، عقلانی، ذهنی، خردمند

highbrow (صفت)
روشن فکر، دارای سعه نظر

egghead (صفت)
روشن فکر

open-minded (صفت)
روشن فکر

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - آنکه دارای اندیشهای روشن است . ۲ - کسی که در امور با نظر باز و متجددانه نگرد .

فرهنگ معین

( ~. فِ ) [ ع - فا. ] (ص مر. ) ۱ - دارای اندیشه های روشن . ۲ - متجدد.

لغت نامه دهخدا

روشن فکر. [ رَ / رُو ش َ ف ِ ] ( ص مرکب ) آنکه دارای اندیشه روشن است. ( فرهنگ فارسی معین ). || کسی که در امور با نظر باز و متجددانه نگرد . ( فرهنگ فارسی معین ). نوگرای. تجددپرست. تجددگرای. آنکه اعتقاد به رواج آیین و افکار نو و منسوخ شدن آیین کهن دارد.

فرهنگ عمید

۱. دانا، باهوش.
۲. آن که متجدّدانه و بر پایۀ تعقّل فکر می کند.

دانشنامه عمومی

روشنفکر، اندیشنده، متفکر، اندیشمند یا انتلکتوال، کسی است که می خواهد چشم انداز و دریچه ای جدید بر روی انسان بگشاید. به عبارت دیگر یک متفکر یا اندیشمند فردی است که در اندیشه انتقادی، اندیشه، پژوهش و اندیشه بشری (Human self-reflection) در خصوص واقعیات جامعه درگیر است و هدفش ارائه راه کارهایی برای رفع و حل مشکلات هنجاری جامعه توسط گفتمان در حوزه عمومی و کسب اقتدار از افکار عمومی می باشد.
مالکیت فکری
روشن فکری
باسوادی
در زبان انگلیسی برای «اندیشمند» اصطلاح man of letters و واژه Intellectual استفاده می گردد.

دانشنامه آزاد فارسی

روشنفکر (intellectual)
تعریفی از روشنفکر که بیشتر کسان را خشنود کند کار دشواری است. این کلمه در قرن ۱۹، و ابتدا در روسیه در دهۀ ۱۸۶۰ به صورت گسترده به کار رفت و کلمه اینتلیگنتسیا که صورت جمع روشنفکر در زبان روسی است کاربرد وسیعی یافت (← روشنفکران_روسی) و منظور از آن جوانانی با تحصیلات دانشگاهی بودند که یا تفکر انتقادی داشتند (به تعبیر پیسارف) یا نیهیلیست بودند (به تعبیر تورگنیف). اینان کلیه ارزش های سنّتی را به نام عقلانیت و پیشرفت زیر سؤال می بردند. در فرانسه عنوان روشنفکر گاه به صورت موهن و گاه با افتخار و سربلندی توسط مخالفان و موافقان دریفوس به کار می رفت (← دریفوس،_قضیه). پیوند قشر روشنفکر با جناح چپ توسط کسانی چون آلکسی دو توکویل و مارکس تقویت شد. مارکس در مانیفست کمونیست، روشنفکران را بخشی از بورژوازی نامید که خود را به طبقۀ کارگر می چسبانند تا افکار آن ها را شکل دهند. اگر کسی روشنفکران را حاملان فرهنگ جامعۀ خود تعریف کند، در این صورت، اکثریت آن ها، تا جنگ جهانی دوم، در جناح چپ نبودند بلکه بسیاری از آن ها در جناح راست قرار داشتند و اگر کسی روشنفکران را مدافعان ارزش های انسانی در جامعۀ خود بشناسد، در این صورت اکثریت آن ها از قشر تحصیل کرده اند که از سنّت و معرفت در برابر احساسات تودۀ مردم و سیاست روزمره حمایت و پشتیبانی می کنند. در حالت کلّی، می توان روشنفکران را متولیان تفکر انتقادی و خلّاق دربارۀ مشکلات هنجاری جامعه دانست، امّا در عمل، غالباً روشنفکر کسی است که خود را روشنفکر معرّفی می کند و با روشنفکران دیگر دربارۀ پرسش هایی که روشنفکرانه قلمداد می شود به بحث و گفت وگو می پردازد و جایگاه او در این موقعیت از سوی کسانی که به طور غیر رسمی رهبران جهان روشنفکری به حساب می آیند، مورد تأیید قرار می گیرد. در واقع، با توسعۀ تحصیلات عالیه در همۀ کشورهای صنعتی و رشد بخش های فرهنگی از قبیل مطبوعات، انتشارات، تلویزیون و انواع هنرها، امروزه روشنفکران طبقۀ کاملاً مشخص و متمایزی را تشکیل داده اند. امّا این که این نقش چه تأثیری بر کار ویژۀ تاریخی آنان (به هر معنا که در نظر گرفته شود) دارد مسئله ای حل ناشده است. در ایران روشنفکری در معنای جدید آن سابقه ای حدود ۱۵۰ سال دارد. روشنفکران یا منوّرالفکرهای اولیه در ایران قشری جدید برآمده از مراودات سیاسی، تجاری، اقتصادی و علمی با غرب بود که از میان اقشار و اصناف سنتی و قدیمی ایران ظهور کرد و در واقع حاصل رویارویی و آشنایی ایرانیان با غرب و مدرنیتۀ آن بود و لذا تاریخ جریان روشنفکری ایران همراه و همزاد سرگذشت جریان تجدد ایرانی است. روشنفکران ایرانی را به لحاظ سنخ یابی و تبارشناسی به صورت های گوناگون تقسیم کرده اند؛ خاستگاه طبقاتی و پایگاه اجتماعی، مشرب فکری، دوره بندی نسلی، تاریخ تقویمی، موضع گیری دربارۀ غرب و مدرنیته، دین و مذهب، موضع گیری در برابر حکومت و سیاست و... ملاک هایی بوده اند که برحسب آن ها تقسیم بندی هایی صورت گرفته است. از زمان پیدایش جریان های روشنفکری، همواره روشنفکران در معرض نقادی های فراوان و متنوع قرار داشته اند که نمونه ای از آن را در کتاب جلال آل احمد با عنوان در خدمت و خیانت روشنفکران می توان دید. مفهوم روشنفکران در ایران از همان ابتدا با نوعی سیاست زدگی همراه شد و ریشۀ تاریخی مفهوم روشنفکر، آن گونه که جامعۀ ایرانی از آن مراد می کند، بیشتر در سنت فکری روسیه جای گرفت حتی در صدر مشروطیت که روشنفکران از چشمۀ افکار انقلاب فرانسه سیراب می شدند، آن ها را غالباً از صافی اندیشه های روسی دریافت می کردند. بعد از انقلاب اکتبر نیز افکار مارکسیستی، مفهوم روسی روشنفکر را لعابی نو بخشید و همین مفهوم و لعاب تازه به مدت نزدیک به ۵۰ سال بر تعریف ایرانی از روشنفکر سایه انداخت. از این رو، مفهوم روشنفکر سالیان نسبتاً طولانی هم سیاست زده بود و هم روسی زده و این امر در جهت گیری نظری و عملی جریان های روشنفکری در ایران بسیار تأثیرگذار بوده است. یک سویه نگری و افراط و تفریط در موضع گیری در برابر غرب، بی اعتنایی به سنّت، فقدان تفکر انتقادی و دشمنی با همدیگر، فرار از تحقیق جدّی، جدی نگرفتن تجارب کشورهای پیرامون (در حال توسعه) و تأکید بیش از حدّ بر سیاست و نادیده گرفتن مناسبات اجتماعی درون جامعه و مواردی از این دست، اشکالات و ایراداتی بوده است که بر کار روشنفکران ایران وارد کرده اند. نیز← روشنفکر_دینی؛ نواندیشی_دینی

نقل قول ها

روشنفکر (به انگلیسی Intellectual) در ایران بار معنایی مثبت داشته و گاه برای منفی کردن آن از «روشنفکرنما» استفاده شده است. «دگراندیش»، «تحصیلکرده» و «نخبه» نیز کاربردهای نزدیکی با «روشنفکر» دارند.
• «تحصیلکرده ها و روشنفکران به نظر من مثل خانم های طناز و عشوه گر هستند، با آن ها باید دمی خلوت کرد و ساعتی گپ زد؛ آن ها نه برای ازدواج و نه برای کسب مقام وزارت مناسب هستند.» -> ناپلئون بوناپارت
• «جای روشنفکر همیشه در مرز میان تنهایی و هم پیمانی است.» -> ادوارد سعید - نشانه های روشنفکران
• «در دنیای پس از قرن هجدهم که «سکولاریسم» متحقق می شود، مفاهیم قدیمی نیز به تدریج عرفی (سکولار) می شوند و در سیر سکولاریسم «بصیرت» که در اصل مفهوم عرفانی، دینی، فلسفی و اخلاقی است، به روشنفکر مبدل می شود و ارباب بصائر به روشنفکران (Intellectuals) تبدیل می شوند. -> محمد خاتمی
• «روشنفکران طبعاً بیش از عالمان سنتی، جهان امروز را می شناسند، اما چه تعداد از ایشان منابع اصلی معارف اسلامی و در صدر آن قرآن مجید را به خوبی می شناسند؟ -> محمد خاتمی
• «روشنفکر پشت گوشش بنویسد!: فقط دوراه وجود دارد که روشنفکر به رهبری حزب طبقه کارگر انتخاب شود، اول به شرط این که از علم جامعه شناسی شناخت داشته باشد. شرط دوم این است که در راه آرمان و احقاق منافع طبقه کارگر از خودگذشتگی سیاسی داشته و فداکاری کند یا قربانی داده باشد.» -> کورت توخلسکی
• «زن بودن برای من چه معنایی داشته است؟ تا چهل سال تمام وانمود می کردم که زن بودن تفاوتی ایجاد نمی کند. روشنفکر بودم و روشنفکر یعنی روشنفکر. من با روشنفکر شدن، هویت بزرگسالی خود را بر الگوی تعارض و مخالفتی عمدی قرار داده بودم. من به عنوان روشنفکر می توانستم احساس حاد زنانه طرد شدگی ام را با پناه بردن به سنت فردگرایی افراطی، نه به عنوان یک زن که به عنوان یک فرد، مانع شوم. همان گونه که قبلاً تن نداده بودم که به من برچسب «کودک» بزنند، حالا نیز خود را «زن» نمی دانستم. من، من بودم. اما وقتی بالاخره شروع به تحقیق کردم تا ببینم زن بارآمدنم به واقع چه تأثیر متفاوتی در سرنوشت من داشته است، به یک باره همه چیز برایم روشن شد. این دنیا، دنیایی مردانه بود…» -> سیمون دوبوار، جنس دوم
• «فاتح شدم// خودرا به ثبت رساندم// … // من می توانم از فردا// در پستوی مغازه خاچیک// بعد از فروکشیدن چندین نفس، زچند گرم جنس دست اول خالص// و صرف چند بادیه پپسی کولای ناخالص// و پخش چند یاحق و یاهو و وق وق و هوهو// رسمأ به مجمع فضلای فکور و فضله های فاضل روشنفکر// و پیروان مکتب داخ داخ تاراخ بپیوندم…» -> فروغ فرخزاد، تولدی دیگر
• «گرچه «خداناباوری»، به احتمال قوی پیش از چارلز داروین قادر به دفاع منطقی از خود بوده است، اما داروین نخستین روشنفکر منکر وجود خدا بود که ظهور کرد.» -> ریچارد داوکینز
• «من برآنم، که رستگاریِ منِ روشنفکرِ متفکر بسته به ادیسه است. اگر او زنده بماند من هم زنده خواهم ماند.» -> نیکوس کازانتزاکیس
• «من در حقیقت یک آدم خیلی معمولی هستم. ده سال است که یک زن دارم و دو بچه که بسیار دوستشان دارم. من فکر می کنم آنقدر نقش آدم های عصبی یا فرهیخته یا روشنفکر را خوب بازی کرده ام که مردم گمان می کنند در زندگی واقعی نیز چنین هستم! (اما) درخانه واقعأ یک آبجوخورِ تلویزیون نگاه کنِ تی شرت پوش هستم نه کسی که توی نخ کی یرکه گارد و اسپینوزا است!» -> وودی آلن
• «و اما دربارهٔ کلمه روشنفکر و داستان روشنفکری؛ اگر من بتوانم یک داستان روشنفکری بنویسم همه جا هوار خواهم کشید و هرگز فراموش نمی کنم که همین فضای روشنفکری بوده که ما را از منقرض شدن نجات داده. خیال می کنم وقتش رسیده که دیدگاه های آقایان جلال آل احمد و شریعتی را که خاص زمانه خودشان بود، به دست تاریخ بسپاریم.» -> منیرو روانی پور، مصاحبه با بی بی سی
• «هرگاه فاجعه ای مانند یازدهم سپتامبر یا وجود سلاح بیولوژیکی در عراق یا کشتار مردم در رواندا اتفاق می افتد باید وزرای امورخارجهٔ اروپا اجتماع کنند و یک موضع اروپایی اتخاذ و اختلاف نظر خود را با آمریکا اعلام نمایند. اروپا از قدرت و اعتبار خود بهره نمی گیرد و این عادت ناپسند، که سیاستمداران و روشنفکران اروپایی منتظرند که آمریکایی ها بازهم دست به کار احمقانه ای بزنند و سپس اعلام کنند که ما بهتر انجام می دهیم، از همین جا ناشی می شود و این خود کمال بی مسؤلیتی است.» -> ریچارد رورتی
• «شکل گیری حکومت های خودکامه بدون حضور روشنفکران کوته بین و حقیر ممکن نیست. این گونه روشنفکران در عمل به رژیمی خدمت می کنند که مدعی مبارزه با آنند.» -> هانا آرنت

واژه نامه بختیاریکا

سَر روشن

پیشنهاد کاربران

روشن نگر

روشن اندیش


فراخ اندیش
روشنپندار

روشنفکر :
فردی مطلع دارای درک بالا و قدرت استدلال

Enlightened

روشنفکر=روشن فکر [ رَ / رُو ش َ ف ِ ] ( ص مرکب ) آنکه دارای اندیشه ٔ روشن است . ( فرهنگ فارسی معین ) . || کسی که در امور با نظر باز و متجددانه نگرد ۞ . ( فرهنگ فارسی معین ) . نوگرای . تجددپرست . تجددگرای . آنکه اعتقاد به رواج آیین و افکار نو و منسوخ شدن آیین کهن دارد.

روشنفکر:آگاه فکر

نسبت به فکرها آگاه است که می تواند چه نتایجی داشته باشد
فکر او از جنس تاریکی نیست یعنی فکر او از نادانی نیست
افکار او برگرفته شده از درک های تجربه شده ای است
که آگاهانه بی اندیشد. . .

روشن ضمیر


کلمات دیگر: