کلمه جو
صفحه اصلی

شطح


مترادف شطح : طامات، کفرگویی

مترادف و متضاد

طامات، کفرگویی


فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - کلمه ای که بدان بزغاله یکساله را رانند و زجر کنند . ۲ - بیان امور و رموز و عباراتی که وصف حال و شدت وجد را کند . ظاهرا از آن بوی خودپسندی و ادعا و خلاف شرع استشمام شود .
سر ریز دیگ

فرهنگ معین

(شَ ) [ ع . ] (اِ. ) حرف ها و سخن های به ظاهر کفرآمیزی که عارف از شدت وجد و حال بر زبان می راند.

لغت نامه دهخدا

شطح . [ ش َ طَ ] (ع اِ) سرریز دیگ . (یادداشت مؤلف ).


شطح . [ ش ِطْ طَ ] (ع اِ)کلمه ای که بدان بزغاله ٔ یک ساله را می رانند و زجر می کنند. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ).


شطح. [ ش ِطْ طَ ] ( ع اِ )کلمه ای که بدان بزغاله یک ساله را می رانند و زجر می کنند. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).

شطح. [ ش َ طَ ] ( ع اِ ) سرریز دیگ. ( یادداشت مؤلف ).

شطح. [ ش َ ] ( ع اِ ) کلمه ای که بدان بزغاله یکساله را رانند و زجر کنند. ( فرهنگ فارسی معین ). رجوع به شِطَّح شود. || ( از ع ، اِ ) ( اصطلاح عرفان ) آنچه صوفیان گاه وجد و حال بیرون از شرع گویند. ( یادداشت مؤلف ). عبارت است از کلام فراخ گفتن بی التفات و مبالات چنانکه بعضی بندگان هنگام غلبه حال و سکر و غلبات گفته اند، فلا قبول لها و لارد؛ لایؤخذ و لایؤاخذ. چنانکه ابن عربی گفته : انا اصغر من ربی سنتین. و بایزید گفته : سبحانی ما اعظم شأنی. و منصور حلاج گوید: انا الحق. و وجه عدم قبول آن است که غیر انبیاء کسی معصوم نیست. شاید که در باطل افتاده باشند. و وجه عدم رد آن است که از اهل معرفت صادر شده شاید نظر آنان بر معنیی باشد که دیگران از آن محجوبند، پس رد کردن آن رد حق باشد. پس اسلم آن است که : لاقبول و لارد، لاضطراب الطرفین. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ) :
طامات و شطح در ره آهنگ چنگ نه
تسبیح و طیلسان به می و میگسار بخش.
حافظ.
خیز تا خرقه صوفی به خرابات بریم
شطح و طامات به بازار خرافات بریم.
حافظ.
رجوع به شطحات و شطحیة و شطحیات شود.

شطح . [ ش َ ] (ع اِ) کلمه ای که بدان بزغاله ٔ یکساله را رانند و زجر کنند. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به شِطَّح شود. || (از ع ، اِ) (اصطلاح عرفان ) آنچه صوفیان گاه وجد و حال بیرون از شرع گویند. (یادداشت مؤلف ). عبارت است از کلام فراخ گفتن بی التفات و مبالات چنانکه بعضی بندگان هنگام غلبه ٔ حال و سکر و غلبات گفته اند، فلا قبول لها و لارد؛ لایؤخذ و لایؤاخذ. چنانکه ابن عربی گفته : انا اصغر من ربی سنتین . و بایزید گفته : سبحانی ما اعظم شأنی . و منصور حلاج گوید: انا الحق . و وجه عدم قبول آن است که غیر انبیاء کسی معصوم نیست . شاید که در باطل افتاده باشند. و وجه عدم رد آن است که از اهل معرفت صادر شده شاید نظر آنان بر معنیی باشد که دیگران از آن محجوبند، پس رد کردن آن رد حق باشد. پس اسلم آن است که : لاقبول و لارد، لاضطراب الطرفین . (از کشاف اصطلاحات الفنون ) :
طامات و شطح در ره آهنگ چنگ نه
تسبیح و طیلسان به می و میگسار بخش .

حافظ.


خیز تا خرقه ٔ صوفی به خرابات بریم
شطح و طامات به بازار خرافات بریم .

حافظ.


رجوع به شطحات و شطحیة و شطحیات شود.

دانشنامه آزاد فارسی

شَطْح
(در لغت به معنی حرکت شدید سنگ آسیا) در اصطلاح عرفان، سخنانی که در حالت وجد و بی خودی گفته می شود. شطح گویی، از علایم نقصانِ صوفی است و دربارۀ مشایخ بزرگی چون بایزید و حلّاج به نقصانِ سیر در منازل گذشته تفسیر شده است. از این رو، از شیوخ متمکّنی چون جنید و ابن عربی هیچ شطحی گزارش نشده است. از سویی دیگر، صوفیان معتقدند که اگرچه شطح و شطّاحی در شریعت حرام، و گویندۀ شماری از شطحیاتِ کفرآمیز، مرتد و واجب الاعدام است، و چون این سخنان در حالت غلبۀ وجد و بی خودی بر زبان می آید و متکلّم در آن حالت عقل را، که شرط عامّ تکلیف است، فاقد است، نمی توان او را مکلّف پنداشت و بنابه احکام شریعت، کافر خواند. به هر روی، کسانی چون روزبهان بقلی به جمع و شرح شطحیات پرداخته اند و برای هر شطحی، معنی یا تفسیری متشرّعانه جست وجو یا پیشنهاد کرده اند.

نقل قول ها

در تصوف، شطح (جمع:شطاحات یا شطحیّات) سخنی است که به هنگام وَجد گفته می شود که ممکن است ویژگی های حیرت انگیزانه داشته باشد.
• «هرگاه عبودیت بنده تمام شد، عیش او عیش الله است. » -> اویس قرنی
• «در ولایتی باشید که در آن دیار امر معروف و نهی منکر نباشد که این هر دو در ولایتِ خلق است. در حضرت ذات نه امر معروف است و نه نهی منکر.» -> فضیل عیاض
• «نیست هیچ چیزی موجود مگر خدا.»در اصل: لیس فی الوجود احد الا الله.• -> معروف کرخی
• «انا الحق.»• «مرا غیر من کیست که بپرستند.»• «حق.»• «عارف ایمان نیاورد تا وقتی که کافر نشود.»• «از خدا به غیر خدا چنگ زدن، شک کردن است در خدای.»• «وای بر تو. قدر مرا بس کم کردی. .»• «من در خود نگرستم و از خود بیرون رفتم و باز به خود نیامدم.» -> حسین منصور حلاج
• «توبهٔ مردم از گناهان است و توبهٔ من از گفتن لا اله الا الله.»• «حق به من گفت: همه بنده اند جز تو.»• «خداوند تعالی در همهٔ عالم بنگریست اهلی ندید از برای معرفت خویش. پس ایشان را مشغول به عبادت کرد.»• : «من بزرگوارترم در الوهیت.»• : «بالله که لوای من از لوای محمد عظیم تر است.• «آن لوح محفوظ منم.»• «چون مار پوست بشریت و عبودیت بینداختم و بیرون شدم از آن.» -> بایزید بسطامی
• «توحید دور کردن آثار بشریت است و ثابت کردن الوهیت بر خود. .»• -> ابومحمد رُوَیم
• «آنجا که توحید است، کن و مکن را کاری نیست.» -> شمس تبریزی
• «تخمِ تاکِ معرفت را در عهد آدم در زمین کردند و در وقت نوح از زمین برآوردند و در زمان ابراهیم به مرتبهٔ گل رسانیدند و در عهد موسی خوشه پدیدار ساختند و در عهد عیسی انگور نموده و در زمان محمد شراب صافی کشیندند و رندانِ مستِ این اُمَّت از آن می ناب قدح ها نوشیدند و بیخود گشتند و به بانگ گفتند که و لیس فی جبتی الا الله و انا الحق و لا اله الا انا و امثال این.»بایزید بسطامی -> سبحانی ما اعظم شأنی
• «در نظر صوفیان، شطح عبارت از کلمات و سخنانی است که در حالت سکر و بی خورده و غلبات شور و وجد و مستی و جذبه بر زبان بعضی ازین طایفه می رفته است… غلبهٔ وجد و سکر در صوفی به جایی می رسد که وی نمی تواند از اظهار آنچه بر او نمایانده می شود، خویشتن داری کند. فشاری که صوفی اندرون خود احساس می کند، او را ناگزیر به افشای راز می سازد. حاصل این افشاگری شطح است و این شطح شر است؛ شری که صوفی از آن ناگزیر است.»• «شطحیات صوفیان چون معمولاً از درک و فهم ظاهربینان و عوام بالاتر بوده، و به ظاهر علاقه و پیوندی با جنبهٔ ظاهری دین نداشت، و گاهی هم مخالف ظواهر دین بود، از نظر فقها و عوام کفر و زندقه به حساب می رفت و موجب شکنجه و آزاد و احیاناً قتل گویندگان شطح می شد؛ چنان که حسین منصور حلاج، صوفیِ وحدت الوجودیِ معروف، به خاطر ایراد شطحیاتی چون به پای دار رفت و فاجعه ای فراموش ناشدنی در تاریخ تصوف و عرفان ملل اسلامی به جا گذاشت. سخنان او بهترین و کاملترین نمونهٔ شطح است.»سید مخدوم رهین، مقدمه نوشته بر حسنات العارفین -> انا الحق

پیشنهاد کاربران

شطح همان شتاب دور طاحنه یا طاحونه که آسیاب است و در عرفان پوشالی کفر گویی عارف نما بدیگ کوچکی که از فشار بار وارده سر ریز شده میدانند که اصلا قابل قبول نیست و عوام فریبی می باشدزیرا هیج یک از اولیا و انبیا آن را قبول ندارند

شطح shath , آنچه شخص به شطاحی بر زبان آرد ، کلماتی که عاری از ادب است وبه هتاکی و گستاخی وبی ملاحظه گی در گفتار به زبان رانده شود ، اما علما وزاهدان برخی کلمات اهل طریقت وصوفیه وبعضا عرفا را شطح می دانند، واین ازجهت دیدگاه ومنظر است که کلام گاه به ظاهر کفر است مانند جمله عربی ؛ لا نعبد الله الی الله، یعنی خدا را بجز خدا عبادت نمی کند ، که به ظاهر کفر آمیز است مگر برای آنکه بدان رسیده یا تواند که به عمق آن برسد

خیز تا خرقه ی صوفی به خرابات بریم ، شطح وطامات به بازار خرافات بریم , حافظ

لطفاشطح اصلاح شودبه شکل لا نعبد الله الا الله


کلمات دیگر: