کلمه جو
صفحه اصلی

رفض


مترادف رفض : ارتداد، الحاد، بیدینی، ترک، رد، طرد

فارسی به انگلیسی

heresy

عربی به فارسی

عدم تصويب , رد , بي ميلي , تقبيح , مذمت , سرپيچي , روگرداني , ابا , امتناع , استنکاف , خود داري , پهن وکوتاه , کلفت وکوتاه , سرزنش , منع , جلوگيري , سرزنش کردن , نوک کسي را چيدن(داراي بيني) سربالا , خاموش کردن (سيگار)


مترادف و متضاد

ارتداد، الحاد، بیدینی


ترک، رد، طرد


۱. ارتداد، الحاد، بیدینی
۲. ترک، رد، طرد


فرهنگ فارسی

واگذاشتن، ترک کردن، ردکردن، دورافکندن
۱ - ( مصدر ) واگذشتن ترک کردن رها کردن . ۲ - دور افکندن طرد کردن رد کردن . ۳ - ( اسم ) ترک . ۴ - طرد رد .

فرهنگ معین

(رَ ) [ ع . ] (مص م . ) ۱ - واگذاشتن ، ترک کردن . ۲ - دور افکندن ، طرد کردن .

لغت نامه دهخدا

رفض. [ رَ ] ( ع مص ) گذاشتن و انداختن چیزی. در لسان العرب آمده گذاشتن و پراگندن. ( از اقرب الموارد ). ماندن و ترک دادن و انداختن چیزی. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ). گذاشتن و ترک دادن. ( غیاث اللغات ). رها کردن و انداختن چیزی را. ( از کشاف زمخشری ). دست برداشتن.دست بداشتن از. ( یادداشت مؤلف ). برانداختن. فروگذاشتن. ( یادداشت مؤلف ) ( المصادر زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ). دست بداشتن. ( تاج المصادر بیهقی ). || دور افکندن. طرد کردن. رد کردن. ( فرهنگ فارسی معین ). طرد کردن و دور کردن. ( از اقرب الموارد ). || طرد. رد. ( فرهنگ فارسی معین ). || خروج از دین. دست بداشتن از دین. رافضی شدن. ( از یادداشت مؤلف ) : ظاهر دعوت ایشان رفض است باطن کلمه ایشان کفر محض. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 398 ).|| ترک. ( فرهنگ فارسی معین ) :
همچنین ز آغاز قرآن تا تمام
رفض اسباب است و علت والسلام.
مولوی.
|| پراکنده گردیدن خوشه خرما و افتادن پوست تنک آن. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). پراکنده شدن.( از دهار ). || به چرا گذاشتن شتران را تامتفرق چرند در چرگاه پس به چرا شدن تنها در نظر راعی. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). ترک کردن شتران در چراگاه تا پراکنده چرند. ( از اقرب الموارد ). پراکنده کردن شتران در چراگاه. پراکنده کردن. ( دهار ) ( تاج المصادر بیهقی ). به نوبه رفتن شتر و جز آن. ( المصادر زوزنی ). || فراخ شدن رودبار. ( ازناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ).

رفض. [ رِ ] ( ع اِ ) شتران بند بر پای و به چرا گذاشته شده با راعی. ( از اقرب الموارد ).

رفض. [ رَ ] ( ع اِ ) یا رَفَض. آب اندک. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). باقی آب در مشک. ( مهذب الاسماء ). اندکی از آب یا شیر. ( از اقرب الموارد ). || قوت. ج ، رِفاض. ( اقرب الموارد ). || ( ص ) ابل رفض ؛ شتران به چراگذاشته شده با راعی. و کذلک ابل رَفَض. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب )( از اقرب الموارد ). اشتر پراکنده. ( مهذب الاسماء ).

رفض. [ رَ ف َ ] ( ع ص ) یا رَفض : ابل رفض ؛ شتران به چراگذاشته شده با راعی و کذلک ابل رَفض. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || آب اندک. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || شترمرغان پراکنده و متفرق. ( از ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ).

رفض . [ رَ ] (ع اِ) یا رَفَض . آب اندک . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). باقی آب در مشک . (مهذب الاسماء). اندکی از آب یا شیر. (از اقرب الموارد). || قوت . ج ، رِفاض . (اقرب الموارد). || (ص ) ابل رفض ؛ شتران به چراگذاشته شده با راعی . و کذلک ابل رَفَض . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب )(از اقرب الموارد). اشتر پراکنده . (مهذب الاسماء).


رفض . [ رَ ] (ع مص ) گذاشتن و انداختن چیزی . در لسان العرب آمده گذاشتن و پراگندن . (از اقرب الموارد). ماندن و ترک دادن و انداختن چیزی . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (آنندراج ). گذاشتن و ترک دادن . (غیاث اللغات ). رها کردن و انداختن چیزی را. (از کشاف زمخشری ). دست برداشتن .دست بداشتن از. (یادداشت مؤلف ). برانداختن . فروگذاشتن . (یادداشت مؤلف ) (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). دست بداشتن . (تاج المصادر بیهقی ). || دور افکندن . طرد کردن . رد کردن . (فرهنگ فارسی معین ). طرد کردن و دور کردن . (از اقرب الموارد). || طرد. رد. (فرهنگ فارسی معین ). || خروج از دین . دست بداشتن از دین . رافضی شدن . (از یادداشت مؤلف ) : ظاهر دعوت ایشان رفض است باطن کلمه ٔ ایشان کفر محض . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 398).|| ترک . (فرهنگ فارسی معین ) :
همچنین ز آغاز قرآن تا تمام
رفض اسباب است و علت والسلام .

مولوی .


|| پراکنده گردیدن خوشه ٔ خرما و افتادن پوست تنک آن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). پراکنده شدن .(از دهار). || به چرا گذاشتن شتران را تامتفرق چرند در چرگاه پس به چرا شدن تنها در نظر راعی . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). ترک کردن شتران در چراگاه تا پراکنده چرند. (از اقرب الموارد). پراکنده کردن شتران در چراگاه . پراکنده کردن . (دهار) (تاج المصادر بیهقی ). به نوبه رفتن شتر و جز آن . (المصادر زوزنی ). || فراخ شدن رودبار. (ازناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد).

رفض . [ رَ ف َ ] (ع ص ) یا رَفض : ابل رفض ؛ شتران به چراگذاشته شده با راعی و کذلک ابل رَفض . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || آب اندک . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || شترمرغان پراکنده و متفرق . (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب ).


رفض . [ رِ ] (ع اِ) شتران بند بر پای و به چرا گذاشته شده با راعی . (از اقرب الموارد).


فرهنگ عمید

۱. واگذاشتن، ترک کردن.
۲. در اصطلاح اهل سنت، گرایش به عقاید شیعه، شیعه بودن.

پیشنهاد کاربران

کناره گیری. کناره گرفتن

نپذیرفت، رد کرد


کلمات دیگر: