کلمه جو
صفحه اصلی

شهرت


مترادف شهرت : آوازه، اشتهار، تخلص، شایعه، صیت، عنوان، محبوبیت، معروفیت، نام، ناموری

متضاد شهرت : بی نشانی، خمول، گمنامی

برابر پارسی : ناموری، آوازه، نامداری

فارسی به انگلیسی

fame, renown, rumour, surname


celebrity, dignity, fame, honor, luster, name, popularity, prestige, publicity, recognition, renown, repute, tag, clat, rumour, surname

celebrity, dignity, éclat, fame, honor, luster, name, popularity, prestige, publicity, recognition, renown, repute, tag


فارسی به عربی

احترام , تخمین , خاصیة , رائحة , شجرة العنب , شمعة , شهرة , صیة , مشهور

مترادف و متضاد

stand (اسم)
وضع، سه پایه، شهرت، ایست، پایه، مقام، توقف، بساط، دکه، موضع، ایستگاه، توقفگاه، میز کوچک، دکه دکان، جایگاه گواه در دادگاه، سکوب تماشاچیان مسابقات

attribute (اسم)
صفت، نشان، جنبه، افتخار، شهرت

report (اسم)
گزارش، خبر، شهرت، صدا، انتشار، اشعار

reputation (اسم)
اوازه، سابقه، شهرت، اعتبار، خوشنامی، اب رو، اشتهار، نیکنامی

fame (اسم)
اوازه، سابقه، نام، شهرت، سر بلندی، معروفیت

popularity (اسم)
محبوبیت، شهرت، عمومیت، معروفیت، جلب محبوبیت عامه، صیت

odor (اسم)
عطر، رایحه، بو، شهرت، طعم، عطر و بوی

glory (اسم)
عظمت، افتخار، شهرت، مباهات، سر بلندی، شکوه، عزت، جلال، فخر، اشتهار، نور

celebrity (اسم)
شهرت، شخص نامدار، عضو صنوف ممتازه اجتماع، سر بلندی، ستاره یا شخصیت برجسته جماعت

renown (اسم)
اوازه، نام، شهرت، اشتهار، صیت

grapevine (اسم)
شهرت، مو، شایعه، تاک، درخت انگور

esteem (اسم)
نظر، شهرت، اعتبار، قدر، عزت، قرب، رعایت ارزش

notability (اسم)
شهرت، برجستگی، اهمیت

آوازه، اشتهار، تخلص، شایعه، صیت، عنوان، محبوبیت، معروفیت، نام، ناموری ≠ بی‌نشانی، خمول، گمنامی


فرهنگ فارسی

آشکارشدن، ظاهرشدن، فاش گشتن امری، مشهورشدن
( مصدر ) ۱ - آشکار شدن فاش گردیدن امری ظاهر شدن . ۲ - نامبردار شدن معروف گردیدن . ۳ - ( اسم ) نامبرداری معروفیت ٠

فرهنگ معین

(شُ رَ ) [ ع . شهرة ] ۱ - (مص ل . )آشکار شدن . ۲ - معروف گردیدن . ۳ - (اِمص . ) معروفیت .

لغت نامه دهخدا

شهرت. [ ش ُ رَ ] ( از ع ، اِمص ، اِ ) آوازه. صیت. اشتهار. نامبرداری. بلندآوازگی. معروفیت. نام آوری. ( یادداشت مؤلف ). اشتهار. ( از ناظم الاطباء ) : شهرت آفت است و همه آن خواهند و خمول راحت است و همه از آن گریزند. ( کیمیای سعادت ). رجوع به شهرة شود.
- شهرت افکندن ؛ آوازه دردادن. معروف کردن.
- شهرت بی اصل ؛ معروفیت بی اساس.
- شهرت پرست ؛ شهرت پرستنده. آنکه خواهان شهرت و معروفیت است.
- شهرت پرستی ؛آوازه پرستی.
- شهرت پیدا کردن ؛ مشهور شدن. معروفیت یافتن.
- شهرت جو؛ جوینده شهرت.
- شهرت جویی ؛ شهرت طلبی. جستن معروفیت. در پی ناموری وآوازه شدن بودن.
- شهرت دادن ؛ اشاعه دادن. انتشار دادن. شایع کردن.
- شهرت داشتن ؛ داشتن معروفیت. نامبردار بودن. ناموری. معروف بودن : در صناعت علم طب شهرتی داشت. ( کلیله و دمنه ).
- شهرت طلب ؛ آوازه جو. شهرت جو.
- شهرت طلبی ؛ شهرت جویی.
- شهرت کردن ؛ شایع شدن و مشهور گردیدن. ( ناظم الاطباء ).
- || نیکنام گشتن و یا بدنام و رسوا شدن. ( ناظم الاطباء ).
- شهرت گزین ؛ که آوازه شدن گزیند. تلاش کننده نیکنامی. ( ناظم الاطباء ).
- شهرت یافتن ؛ نیکنام شدن. ( ناظم الاطباء ).
|| افتخار. نازش : مگر شهرت است که... ( در تداول عامه ). ( یادداشت مؤلف ).
- امثال :
بیستون را عشق کند و شهرتش فرهاد برد.
؟
|| خبر فاحش و شایع. || هر چیزی از خوبی و یا بدی که همه کس آنرا دانسته باشد. نیکنامی یا بدنامی. ( ناظم الاطباء ). || آشکارا شدن. آشکار کردن ، و با لفظ شدن و کردن مستعمل است. ( آنندراج ).

شهرة. [ ش ُرَ ] ( ع مص ) شَهْر. || آشکارا شدن چیزی بزشتی و رسوایی ، یا عام است. ( منتهی الارب ). آشکارا شدن. ( تاج المصادر بیهقی ). رجوع به شَهر ( ع مص ) شود.

شهرت . [ ش ُ رَ ] (از ع ، اِمص ، اِ) آوازه . صیت . اشتهار. نامبرداری . بلندآوازگی . معروفیت . نام آوری . (یادداشت مؤلف ). اشتهار. (از ناظم الاطباء) : شهرت آفت است و همه آن خواهند و خمول راحت است و همه از آن گریزند. (کیمیای سعادت ). رجوع به شهرة شود.
- شهرت افکندن ؛ آوازه دردادن . معروف کردن .
- شهرت بی اصل ؛ معروفیت بی اساس .
- شهرت پرست ؛ شهرت پرستنده . آنکه خواهان شهرت و معروفیت است .
- شهرت پرستی ؛آوازه پرستی .
- شهرت پیدا کردن ؛ مشهور شدن . معروفیت یافتن .
- شهرت جو؛ جوینده ٔ شهرت .
- شهرت جویی ؛ شهرت طلبی . جستن معروفیت . در پی ناموری وآوازه شدن بودن .
- شهرت دادن ؛ اشاعه دادن . انتشار دادن . شایع کردن .
- شهرت داشتن ؛ داشتن معروفیت . نامبردار بودن . ناموری . معروف بودن : در صناعت علم طب شهرتی داشت . (کلیله و دمنه ).
- شهرت طلب ؛ آوازه جو. شهرت جو.
- شهرت طلبی ؛ شهرت جویی .
- شهرت کردن ؛ شایع شدن و مشهور گردیدن . (ناظم الاطباء).
- || نیکنام گشتن و یا بدنام و رسوا شدن . (ناظم الاطباء).
- شهرت گزین ؛ که آوازه شدن گزیند. تلاش کننده ٔ نیکنامی . (ناظم الاطباء).
- شهرت یافتن ؛ نیکنام شدن . (ناظم الاطباء).
|| افتخار. نازش : مگر شهرت است که ... (در تداول عامه ). (یادداشت مؤلف ).
- امثال :
بیستون را عشق کند و شهرتش فرهاد برد .

؟


|| خبر فاحش و شایع. || هر چیزی از خوبی و یا بدی که همه کس آنرا دانسته باشد. نیکنامی یا بدنامی . (ناظم الاطباء). || آشکارا شدن . آشکار کردن ، و با لفظ شدن و کردن مستعمل است . (آنندراج ).

فرهنگ عمید

۱. مشهور شدن به بدی و رسوایی یا به نیکی و نیک نامی.
۲. (اسم ) [عامیانه] نام خانوادگی.
۳. [قدیمی] فاش گشتن امری، آشکار شدن، ظاهر شدن.

دانشنامه عمومی

شهرت فیلمی ساخته وودی آلن - ۱۹۹۸ میلادی
شهرت فیلمی ساخته ایرج قادری - ۱۳۷۹
شهرت آلبومی از لیدی گاگا - ۲۰۰۸ میلادی

دانشنامه آزاد فارسی

شهرت (فقه)
اصطلاحی در اصول فقه، که بر سه قسم است: ۱. شهرت روایی؛ محدّثان روایتی را که راویان آن زیاد باشند، امّا به حدّ تواتر نرسند، روایت مشهور یا مستفیض گویند. شهرت روایی، حجّت است. ۲. شهرت عملی؛ وقتی فقها به یک روایت در موارد متعدد، استناد جویند و بدان عمل کنند، گویند این روایت، شهرت عملی دارد. در حجیت شهرت عملی اختلافی نیست. ۳. شهرت فتوایی؛ آن دسته از فتواهایی را که بسیاری از فقها آن را صادر کرده اند، فتوای مشهور گویند؛ مشروط به این که تعداد فقها به حدّ اجماع نرسد. بسیاری از علما، شهرت فتوایی را حجّت نمی دانند.

فرهنگ فارسی ساره

آوازه


نقل قول ها

گفتاوردها دربارهٔ شهرت (آوازه، آبرو و شأن) و مشاهیر.
• «زندگی در اوج شهرت به جهنم می ماند. یاد گرفته ام که در زندگی چگونه با شهرت کنار بیایم. پیش آمده که سال ها به یک خواربار فروشی نرفته ام یا در پیاده رو قدم نزده ام. برای فرزندانم سخت است که با من به اماکن عمومی بروند. شهرت الان با شهرت در ۲۰ سال پیش خیلی تفاوت کرده است. نمی دانم که چرا شهرت امروزه تا این اندازه به زندگی در جهنم تبدیل شده است! اگر در زندگی ام لحظه نادری پیش بیاید که بتوانم بدون آنکه کسی من را بشناسد به جایی بروم در واقع آن لحظه لوکس ترین لحظه زندگی ام خواهد بود.» -> آل پاچینو
• «زندگی زمانی که بر اساس شهرتتان کار می کنید واقعی نیست.» -> الن مک آرتور

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] ــ شهرت به شیوع نقل روایت و یا استناد حکم به روایت یا فتوا یی گفته می شود. ــ شهرت، فراوانی راوایان یک حدیث، یا اشتهار یک فتوا یا رواج یک عمل است.
شهرت، در لغت به معنای شایع بودن، رواج داشتن و وضوح می آید و در اصطلاح علمای اصول، گاهی مراد از آن، فراوانی تعداد راویان یک حدیث است به اندازه ای که به حد تواتر نرسد، و گاهی مراد از آن، رواج و اشتهار یک فتوا میان فقها است، در صورتی که به حد اجماع نرسد.
محل بحث از شهرت
از شهرت در اصول فقه، مبحث حجت سخن رفته است.
اقسام شهرت
این نوع شهرت سه گونه است:
← شهرت روایی
...

[ویکی اهل البیت] شهرت (اصول فقه). شهرت یکی از موضوعاتی است که در مبحث امارات و حجج شرعیه مورد بحث فقها قرار می گیرد. در لغت عرب، شهرت به معنای باز شدن، شایع شدن، پخش شدن، ظاهر شدن، بالا رفتن بکار رفته است. مثلا وقتی که کسی شمشیر خود را از غلاف بیرون می کشد، عرب می گوید : شهر سیفه یعنی شمشیرش را ظاهر کرد یا بالا برد
محدثین، حدیثی را که راویان زیادی آن را نقل کرده اند ولی تعداد آنان به حدی نیست که حدیث متواتر باشد، می گویند حدیث مشهور، این نوع شهرت در فقه به شهرت روائی معروف است.
فقها به آن دسته از فتواهایی که مورد موافقت عده زیادی است ولی به حد اجماع نرسیده باشد، می گویند فتوای مشهور، از این نوع شهرت در اصطلاح فقه به شهرت فتوائی تعبیر می شود. گاهی نیز اتفاق می افتد که مشهور فقها به روایتی عمل می کنند که آن را شهرت عملی می نامند.
الف - شهرت روائی که در آن فقط کثرت ناقلین و روات مطرح است، اعم از اینکه فقهاء در مقام افتاء، به آن حدیث استناد کرده و مطابق آن فتوا داده باشند یا خیر. ب - شهرت فتوائی که در آن کثرت فتوا دهندگان مطمح نظر است، و مستند فتوا مشخص نمی باشد. اعم از اینکه حدیثی مطابق مدلول فتوا موجود باشد ولی استناد مشخص نباشد، و یا آن که به طور کلی حدیث و روایتی منطبق با مضمون فتوای مشهور یافت نگردد ج - شهرت عملی که در آن عمل مشهور فقها و استناد آنان به حدیث مورد نظر، مطرح است، اعم از اینکه ناقلین حدیث مذکور کثیر باشند یا قلیل.
در مورد شهرت روائی، چنانچه در مبحث تعارض ادله گفته خواهد شد، یکی از اسباب ترجیح محسوب می گردد و از این حیث ارزش دارد. یعنی وقتی مدلول دو روایت، معارض یکدیگر باشند و یکی از آن دو روایت توسط راویان بیشتری نقل شده باشد و به اصطلاح مشهورتر باشد بر دیگری ترجیح دارد و مورد عمل قرار می گیرد، و قهرا روایت معارض محکوم به سقوط است.
شهرت عملی نیز به عقیده بسیاری از فقهاء، ضعف سند خبر را جبران می کند. یعنی هرگاه مشهور فقهاء با استناد به خبری ضعیف فتوائی صادر می کنند، با این عمل ضعف سند برطرف می شود و از این حیث حائز ارزش می گردد. هر چند که بعضی از فقهاء با این عقیده فی نفسه موافق نیستند که در جای خود مورد بحث قرار خواهد گرفت.
این دو نوع شهرت موضوع بحث فعلی ما نیست، آنچه که فعلا مورد نظر است و فقهاء در مورد آن اختلاف نظر دارند شهرت فتوایی است.
بعضی از فقهاء عقیده دارند شهرت فتوائی از امارات معتبره است و می تواند در فقه مستند استنباط احکام شرعی قرار گیرد. گروه دیگر بر این عقیده اند که هر چند شهرت فتوایی موجب ظن و گمان است ولی موجبی برای حجیت و اعتبار اینگونه گمان وجود ندارد. نظریه اول هر چند توسط بزرگانی مانند شهید اول در کتاب ذکری مورد تأیید قرار گرفته ولی مشهور علمای اصول اعتبار شهرت فتوائی را نپذیرفته اند و برای آن ارزشی قائل نیستند

[ویکی فقه] شهرت (اصول).
...

[ویکی فقه] شهرت (علوم قرآنی). مشهور بودن شئ محذوف؛ از اسباب ایجاز حذف را شهرت گویند.
«شهرت» از اسباب ایجاز حذف است؛ یعنی محذوف به اندازه ای شهرت دارد که ذکر و حذف آن یکسان است؛ مانند: (تساءلون به والارحام). در این آیه بنابر قرائت حمزه ، «الارحام» عطف بر ضمیر در «به» است که بایستی حرف جار بر سر آن تکرار می شد؛ ولی چون در این گونه موارد، حذف حرف جار شهرت دارد، شهرت قائم مقام ذکر حرف جار می شود.
بیان زمخشری
زمخشری می گوید این نوع حذف به دلیل شهرت، نوعی از دلالت حالیه است و زبان حال گویاتر از زبان مقال (گفتار) است.

جدول کلمات

داله

پیشنهاد کاربران

stardom

نامداری

نام آوری

من فکر میکنم واژه ی شهرت برگرفته از همان شهر است!

در پی شهرت = نامجو

در اوستا " گئوشا "

reputation

معروفیت


آوازه، اشتهار، تخلص، شایعه، صیت، عنوان، محبوبیت، معروفیت، نام، ناموری


کلمات دیگر: