مترادف رمال : دعانویس، ساحر، طالع بین، عراف، فالگیر، کاهن، کف بین
برابر پارسی : مهره انداز، فال بین، کف بین
geomancer
fortuneteller, soothsayer
دعانویس، ساحر، طالعبین، عراف، فالگیر، کاهن، کفبین
(رِ) [ ع . ] (اِ.) جِ رمل . 1 - ریگ ها. 2 - ریگستان ها.
(رَ مّ) [ ع . ] (ص .) فالگیر.
رمال . [ رَم ْ ما ] (ع ص ، اِ) بوریاگر. (مهذب الاسماء). || فروشنده ٔ رَمْل . (المنجد). || رَمْل کش . (ملخص اللغات خطیب کرمانی ).آنکه ادعای دانستن رَمْل کند. رمل بین . رمل انداز. فال بین . فالگو. دارنده ٔ علم رمل . (از اقرب الموارد).
- امثال :
از گیر دزد درآمد به گیر رمال افتاد ، نظیر: از چاله درآمد به چاه افتاد. از مصیبتی خلاص شد به مصیبتی بزرگتر دچار گردید.
با رمال شاعر است با شاعر رمال ، با هر دو هیچکدام با هیچکدام هردو، نظیر: مثل شترمرغ که چون گوئی بپر گوید اشترم وچون گوئی بار بر گوید مرغم . و رجوع به امثال و حکم شود.
قطران تبریزی .
ناصرخسرو.
ناصرخسرو.
ناصرخسرو.
مولوی .
رمال . [ رُ ] (ع اِ) حصیر. (منتهی الارب ). حصیر تنگ بافته شده . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). بوریا. || برگهای خرما در رسن و مانند آن بافته و آن بمنزله ٔ رشته و پود است . (منتهی الارب ).
۱. رملفروش؛ ریگفروش.
۲. کسی که رمل میاندازد و فال میبیند؛ فالبین؛ فالگیر.
رَمْل#NAME?