کلمه جو
صفحه اصلی

شهروا


مترادف شهروا : بی ارزش، تقلبی، قلابی، قلب، کاسد، نارایج، ناسره

فارسی به انگلیسی

base money with a nominal value

money


مترادف و متضاد

بی‌ارزش، تقلبی، قلابی، قلب، کاسد، نارایج، ناسره


فرهنگ فارسی

نام پول قلبی بوده که درقدیم یکی ازپادشاهان بجبر، رواج داده، پولی که ارزش حقیقی آن کمترازارزش، اسمی آن باشد
( اسم ) پولی که ارزش حقیقی آن کمتر از بهای اسمی آن باشد و بنابراین در غیر محلی که ضرب شده ارزش چندان ندارد : بزرگزاده نادان بشهروا ماند که در دیار غریبش بهیچ نستانند ٠ ( گلستان ۱۱۴ )

فرهنگ معین

(شَ ) (ص . )۱ - پولی که ارزش حقیقی آن کمتر از ارزش رسمی آن بوده . ۲ - زر ناخالص .

لغت نامه دهخدا

شهروا. [ ش َ رَ ] ( ص مرکب ، اِ مرکب ) شاید از شهرروا باشد. چاو. ( یادداشت مؤلف ). ظاهراً مخفف شهرروا. ( فرهنگ نظام ). گویند پادشاهی زر قلب و ناسره زد و آنرا شهروا نام کرد و بنابر شدت و تندی خوی در ملک خود رایج گردانید و در غیر ملک او به هیچ نمی گرفتند. ( از برهان ). درم و دینار ناسره که خصوصاً در یک شهر رایج باشد، و این در اصل «شهرروا» بود یک «ر» را مطابق قاعده حذف کردند، و نیز آن درم ناسره که یکی از ملوک ظالم در ملک خود بزور رایج کرده بوده در ملک دیگران رواج نیافت ، و ظاهراً به این معنی در اصل شه روا بود. ( غیاث ) ( از رشیدی ) ( از جهانگیری ). زر و سیم ناسره که درملکی رایج و روا و در غیر آن ناروا باشد. نقیض شهرروا. ( ناظم الاطباء ). رجوع به شهرروا شود :
بزرگ زاده نادان به شهروا ماند
که در دیار غریبش به هیچ نستانند.
سعدی ( گلستان ).
|| در منتخب نوشته که نوعی از خرمهره که کوچک باشد بقدر تخم خرما. ( غیاث ).

شهروا. [ ش َ رَ ] ( اِخ ) بعضی از مردم قم روایت کنند که دیه خمانی بنا کرده شده است بر دست مردی نام او شهرواو این دیه را بنا نهاد بنام خود. ( تاریخ قم ص 65 ).

شهروا. [ ش َ رَ ] (اِخ ) بعضی از مردم قم روایت کنند که دیه خمانی بنا کرده شده است بر دست مردی نام او شهرواو این دیه را بنا نهاد بنام خود. (تاریخ قم ص 65).


شهروا. [ ش َ رَ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) شاید از شهرروا باشد. چاو. (یادداشت مؤلف ). ظاهراً مخفف شهرروا. (فرهنگ نظام ). گویند پادشاهی زر قلب و ناسره زد و آنرا شهروا نام کرد و بنابر شدت و تندی خوی در ملک خود رایج گردانید و در غیر ملک او به هیچ نمی گرفتند. (از برهان ). درم و دینار ناسره که خصوصاً در یک شهر رایج باشد، و این در اصل «شهرروا» بود یک «ر» را مطابق قاعده حذف کردند، و نیز آن درم ناسره که یکی از ملوک ظالم در ملک خود بزور رایج کرده بوده در ملک دیگران رواج نیافت ، و ظاهراً به این معنی در اصل شه روا بود. (غیاث ) (از رشیدی ) (از جهانگیری ). زر و سیم ناسره که درملکی رایج و روا و در غیر آن ناروا باشد. نقیض شهرروا. (ناظم الاطباء). رجوع به شهرروا شود :
بزرگ زاده ٔ نادان به شهروا ماند
که در دیار غریبش به هیچ نستانند.

سعدی (گلستان ).


|| در منتخب نوشته که نوعی از خرمهره که کوچک باشد بقدر تخم خرما. (غیاث ).

فرهنگ عمید

۱. سکه ای که فقط در قلمرو فرمان روای محلی ضرب کنندۀ آن رواج داشت: بزرگ زادۀ نادان به شهروا ماند / که در دیار غریبش به هیچ نستانند (سعدی: ۱۲۱ ).
۲. سکه ای که ارزش حقیقی آن کمتر از ارزش اسمی آن باشد.

پیشنهاد کاربران

زر ناخالص

تقلبی . . . . . قلابی . . . . .


کلمات دیگر: