شنود. [ ش َ / ش ِ / ش ُ ] ( مص مرخم ، اِمص ) شنودن.عمل شنودن. اِستماع. مقابل گفت. ( یادداشت مؤلف ).
- شنود و گفت ؛ شنیدن و گفتن :
گرنه از بهر شنود و گفت مدح تو بدی
آدمی را نافریدی ذوالمنن گوش و دهن.
سوزنی.
- گفت و شنود ؛ سخن کردن و استماع نمودن :
تا از برای گفت و شنود است خلق را
گوش سخن نیوش وزبان سخن گزار.
سوزنی.
و رجوع به گفت و شنود شود. || شنوایی. سمع. سامعه. ( یادداشت مؤلف ). || ( اِ ) در تداول عامه قزوین ، چوبهای فاصله میان تخته های قاب سقف. ( یادداشت مؤلف ).