کلمه جو
صفحه اصلی

ستورگاه


مترادف ستورگاه : آغل، اصطبل، باره بند، پاگاه، ستورخانه، طویله

مترادف و متضاد

آغل، اصطبل، بارهبند، پاگاه، ستورخانه، طویله


فرهنگ فارسی

ستور جای
آخور اصطبل

لغت نامه دهخدا

ستورگاه. [ س ُ ] ( اِ مرکب ) آخور. اصطبل. ستورخانه. آغیل. ( زمخشری ) : کسهاء یعقوب اندر کوشک نگذاشتند از بام ستورگاه لیث را بر سر کلوخی زدند سرش بشکست. ( تاریخ سیستان ). و گفت [ ابوالفتح بستی ]: من قریب بیست روز است تا در ستورگاه آب میکشم. ( تاریخ بیهقی ). لختی فرو رفتند ناگاه میخی آهنین پیدا آمد سطبر چنانکه ستورگاه را باشد. ( تاریخ بیهقی ). و این گل تا به خانه و کاشانه چنان نباشد که گل ستورگاه. ( معارف بهاء ولد ).


کلمات دیگر: