برابر پارسی : سختی دیدن، رنج کشیدن، شکنجه کشیدن
زجر کشیدن
برابر پارسی : سختی دیدن، رنج کشیدن، شکنجه کشیدن
فرهنگ فارسی
زنج کشیدن بیماری یا دردی داشتن
لغت نامه دهخدا
زجر کشیدن. [ زَ ک َ / ک ِ دَ ] ( مص مرکب ) رنج کشیدن. آزار کشیدن. تحمل مشقت و آزار دیگری کردن. بیماری یا دردی داشتن. ستم کشیدن. رجوع به زجر، زجرکش ، زجر دادن و زجر کشیده شود.
واژه نامه بختیاریکا
نخورُووی
کلمات دیگر: