کلمه جو
صفحه اصلی

سد کردن


مترادف سد کردن : مسدود کردن، بستن، مانع شدن، جلوگیری کردن

فارسی به انگلیسی

block, obstruct, stem, debar, to obstruct, to block, to close

to obstruct, to block, to close


block, obstruct, stem


مترادف و متضاد

stop (فعل)
ایستادگی کردن، ایستادن، موقوف کردن، خواباندن، مانع شدن، خوابیدن، بند اوردن، متوقف ساختن، نگاه داشتن، از کار افتادن، پر کردن، تعطیل کردن، توقف کردن، مسدود ساختن، ایستاندن، سد کردن

مسدود کردن، بستن


مانع شدن، جلوگیری کردن


۱. مسدود کردن، بستن
۲. مانع شدن، جلوگیری کردن


فرهنگ فارسی

بستن و استوار کردن

لغت نامه دهخدا

سد کردن. [ س َک َ دَ ] ( مص مرکب ) بستن و استوار کردن :
از چه کنی سد در داد و ستد
فایده در داد و ستد میرسد.
ایرج میرزا.
رجوع به سد شود.


کلمات دیگر: