برابر پارسی : آرزو، آرمان، امید، امیدواری
رجاء
برابر پارسی : آرزو، آرمان، امید، امیدواری
عربی به فارسی
دلپذيرکردن , خشنود ساختن , کيف کردن , سرگرم کردن , لطفا , خواهشمند است
فرهنگ معین
( ~. ) [ ع . ] (اِ. ) ناحیه ، ج . ارجاء.
(رَ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) امیدوار شدن ، امید داشتن . 2 - (اِمص .) امیدواری ، توقع . 3 - (اِ.) امید، آرزو.
( ~.) [ ع . ] (اِ.) ناحیه ؛ ج . ارجاء.
لغت نامه دهخدا
رجاء. [ رَ ] (اِخ ) ابن واضح . از مردم مصر است و بولس نامیده شده است . وی به دیرالاقباط در وادی حبیب پناه برد. او دوست ساویروس بن مقفع (قرن دهم هجری ) بود. از تألیفات او «الواضح » است . (از اعلام المنجد).
رجاء. [ رَ ] (اِخ ) ابن ابی ضحاک جرجرانی . از عمال دولت عباسی بود و در ایام مأمون رئیس دیوان خراج گردید و سپس در ایام معتصم به ریاست خراج دمشق و در ایام الواثق به ریاست خراج جندی دمشق و اردن رسید. علی بن اسحاق عامل الواثق به سال 226 هَ . ق . او را در بغداد کشت . (از اعلام زرکلی ).
رجاء. [ رَ ] (اِخ ) مکنی به ابویحیی . محدث است و یزیدبن زریع از او روایت کند. (یادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به ابویحیی ... شود.
رجاء. [ رَ ] (ع مص ) رجو. مصدر بمعنی رجو. (ناظم الاطباء). امیدوار بودن . (از اقرب الموارد). امید داشتن . (غیاث اللغات ) (منتخب اللغات ) (صراح اللغة) (آنندراج ). ارتجاء. (مصادراللغة زوزنی ). || ترسیدن . (غیاث اللغات ) (از منتخب اللغات ) (از صراح اللغة). ترسیدن ، و منه قوله تعالی : ما لکم لاترجون ﷲ وقاراً؛ ای لاتخافون عظمة اﷲ. (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
رجاء. [ رَج ْ جا ] (ع ص ) ماده شتر بزرگ کوهان که در رفتن کوهانش بجنبد. (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). ماده شتر که دارای کوهان بزرگ و لرزان باشد. (از اقرب الموارد).