کلمه جو
صفحه اصلی

راستا


مترادف راستا : راستی، امتداد، محاذی، جهت، سمت، سو، صوب

متضاد راستا : کجی، کژی

فارسی به انگلیسی

beeline, course, direction, stretch, continuance

direction


beeline, course, direction, line, stretch


مترادف و متضاد

امتداد، محاذی


جهت، سمت، سو، صوب


راستی ≠ کجی، کژی


۱. راستی
۲. امتداد، محاذی
۳. جهت، سمت، سو، صوب ≠ کجی، کژی


فرهنگ فارسی

راستی، راست، خلاف کج، راست وجانب، مقابل چپا
( اسم ) ۱ - راستی مقابل کجی انحراف ۲ - جانب راست . یا به راستای کسی در حق او درباره وی : براستای من ( در حق من ) . ۳ - امتداد : [[ و هر خراجی و قرحه ای که شکافند همه اندر در ازای لیف عصبها باید شکاف یا براستائ شکنها و خطها ... ]] ( ذخیره خوارزمشاهی ) توضیح : فرهنگستان این کلمهرا بجای امتداد پذیرفته است . ۴ - محاذی . یا راستای سر سمت الراس : [[ هر گاه که آفتاب بنقطه حمل آید از سمت راس یعنی از راستائ سر ساکنان عمارت زمین ... ]] ( ذخیره خوارزمشاهی ) .
مدح ستایش

فرهنگ معین

(اِ. ) ۱ - راستی . ۲ - راست ، جانب راست . ۳ - امتداد.

لغت نامه دهخدا

راستا. ( ص ) راست باشد که نقیض کج است. || ( اِ ) راه و صراط. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( برهان ). || مقابل. روبرو. ( ناظم الاطباء ). مقابل چپ. راستا و چپا بمعنی طرف راست و طرف چپ استعمال شده. ( حاشیه بیهقی چ فیاض ) : پس بیرون آمد موسی از مدینه مذکوره ترسان هر جانبی به آمدن دشمنان نگران که خصمان از پس آیند یا از راستا و چپا. ( تفسیر مجهول المؤلف مائه هفتم هجری ملکی عبدالعلی صدرالاشرافی ).ای بنی اسرائیل شما را از دشمن خلاص دادیم و بفرستادیم توریة از جانب راستا. ( تفسیر نسخه صدرالاشرافی ).
سوی راستا کرده فغفور جاست
امیر ختن سوی چپ گشته راست.
امیرخسرو دهلوی.
|| کسی که همه کارها را به دست راست کند. مقابل چپه و چپال. ( لغت محلی شوشتر خطی متعلق به کتابخانه مؤلف ). و رجوع به راسته شود. || راه هموار و مسطح. ( لغت محلی شوشتر ). || باره. حق.
- به راستای کسی ؛ در حق او. درباره او. درباب او. بجای او. در عوض او : طاهر گفت نیکو گوید اما اگر این همی برای آن کند که من براستای حرم و اسباب وی کردم تا مکافات آن باشد من از آن کردم که جدان من همه جهان بگرفتند هرجا که بسرای آزاد مردان رسیدند همان کردند. ( تاریخ سیستان ). و ما تا این غایت دانی که براستای تو چند نیکویی فرموده ایم و پنداشتیم که با ادب برآمده ای ونیستی چنانکه ما پنداشته ایم. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 253 ). هارون الرشید براستای وی [ فضل بن یحیی بن خالد برمکی ] آن نیکویی کرد کز حد بگذشت. ( تاریخ بیهقی ). واجب چنان کند که براستای هرکسی که بدو بدی کرده است نیکویی کرده آید. ( تاریخ بیهقی ص 34 ). اینک با عنان تو نهادم این مکرمت را که براستای من کردی. ( تاریخ بیهقی چ فیاض ص 34 ).
|| موازی. برابر. سمت.
- به راستای ِ ؛ برابرِ. موازی ِ. محاذی ِ مقابل ِ. روبروی ِ.
- راستای سر ؛ سمت راس : هرگاه که آفتاب به نقطه حمل آید از سمت رأس یعنی از راستای سر ساکنان عمارت زمین... ( ذخیره خوارزمشاهی ) ( یادداشت مؤلف ). آفتاب به اول جدی آید و از راستای سر بغایت دور باشد. ( ذخیره خوارزمشاهی ) ( یادداشت مؤلف ).
|| ردیف. صف. رسته. استقامت. امتداد : و هر خراجی و قرحه ای که بشکافند همه اندر درازای لیف عصبها باید شکافت یا بر راستای شکنها و خطها... مگر عضوی مخصوص را چون پیشانی که آن را براستای خطهاو شکنها نتوان شکافت. ( ذخیره خوارزمشاهی ). شعر زائد موی فزونی را گویند که هم پهلوی مژگان بروید، رستنی ناهموار، نه براستا و نسق مژه طبیعی. ( ذخیره خوارزمشاهی ). || رسته. راسته : در راستای مسگران ؛ در بازار مسگران.

راستا. (ص ) راست باشد که نقیض کج است . || (اِ) راه و صراط. (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (برهان ). || مقابل . روبرو. (ناظم الاطباء). مقابل چپ . راستا و چپا بمعنی طرف راست و طرف چپ استعمال شده . (حاشیه ٔ بیهقی چ فیاض ) : پس بیرون آمد موسی از مدینه ٔ مذکوره ترسان هر جانبی به آمدن دشمنان نگران که خصمان از پس آیند یا از راستا و چپا. (تفسیر مجهول المؤلف مائه ٔ هفتم هجری ملکی عبدالعلی صدرالاشرافی ).ای بنی اسرائیل شما را از دشمن خلاص دادیم و بفرستادیم توریة از جانب راستا. (تفسیر نسخه ٔ صدرالاشرافی ).
سوی راستا کرده فغفور جاست
امیر ختن سوی چپ گشته راست .

امیرخسرو دهلوی .


|| کسی که همه ٔ کارها را به دست راست کند. مقابل چپه و چپال . (لغت محلی شوشتر خطی متعلق به کتابخانه ٔ مؤلف ). و رجوع به راسته شود. || راه هموار و مسطح . (لغت محلی شوشتر). || باره . حق .
- به راستای کسی ؛ در حق او. درباره ٔ او. درباب او. بجای او. در عوض او : طاهر گفت نیکو گوید اما اگر این همی برای آن کند که من براستای حرم و اسباب وی کردم تا مکافات آن باشد من از آن کردم که جدان من همه جهان بگرفتند هرجا که بسرای آزاد مردان رسیدند همان کردند. (تاریخ سیستان ). و ما تا این غایت دانی که براستای تو چند نیکویی فرموده ایم و پنداشتیم که با ادب برآمده ای ونیستی چنانکه ما پنداشته ایم . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 253). هارون الرشید براستای وی [ فضل بن یحیی بن خالد برمکی ] آن نیکویی کرد کز حد بگذشت . (تاریخ بیهقی ). واجب چنان کند که براستای هرکسی که بدو بدی کرده است نیکویی کرده آید. (تاریخ بیهقی ص 34). اینک با عنان تو نهادم این مکرمت را که براستای من کردی . (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 34).
|| موازی . برابر. سمت .
- به راستای ِ ؛ برابرِ. موازی ِ. محاذی ِ مقابل ِ. روبروی ِ.
- راستای سر ؛ سمت راس : هرگاه که آفتاب به نقطه ٔ حمل آید از سمت رأس یعنی از راستای سر ساکنان عمارت زمین ... (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ) (یادداشت مؤلف ). آفتاب به اول جدی آید و از راستای سر بغایت دور باشد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ) (یادداشت مؤلف ).
|| ردیف . صف . رسته . استقامت . امتداد : و هر خراجی و قرحه ای که بشکافند همه اندر درازای لیف عصبها باید شکافت یا بر راستای شکنها و خطها... مگر عضوی مخصوص را چون پیشانی که آن را براستای خطهاو شکنها نتوان شکافت . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). شعر زائد موی فزونی را گویند که هم پهلوی مژگان بروید، رستنی ناهموار، نه براستا و نسق مژه ٔ طبیعی . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). || رسته . راسته : در راستای مسگران ؛ در بازار مسگران .
- حلبی راستا ؛ بازار حلبی سازها. و نیز رجوع به راسته و رسته شود.
- راستا روده ؛ یا راسته روده شدن . در تداول عامه به قی و اسهال باهم مبتلا گردیدن . بشدن ماسکه . (یادداشت مؤلف ). رجوع به راسته روده شود.
- قبا راستا ؛ قبای دراز که معمول علما و طلاب و تجار وکسبه بود. (یادداشت مؤلف ).

راستا. [ س ِ ] (اِ) مدح . ستایش . (ناظم الاطباء) (شعوری ج 2 ص 2) .


فرهنگ عمید

۱. زمینۀ موردنظر، مورد، باره: در راستای بهبود کیفیت، در این راستا.
۲. (ریاضی ) امتداد.
۳. [مقابلِ چپ] [قدیمی] راست.
* به راستایِ: [قدیمی] در حقِ، دربارۀ: به راستای تو.

۱. زمینۀ موردنظر؛ مورد؛ باره: در راستای بهبود کیفیت، در این راستا.
۲. (ریاضی) امتداد.
۳. [مقابلِ چپ] [قدیمی] راست.
⟨ به ‌راستایِ: [قدیمی] در حقِ؛ دربارۀ: به ‌راستای تو.


واژه نامه بختیاریکا

باد

پیشنهاد کاربران

امتداد، جهت، سو، همسانی، موازی. در راستای این موضوع: همسو با این موضوع. در راستای خط استوا: موازی با خط استوا.

در زبان لری بختیاری به معنی
سمت راست
Rasta

موازا، جهت


کلمات دیگر: