مترادف شماره : تعداد، حساب، دانه، رقم، عدد، عده، نمره
شماره
مترادف شماره : تعداد، حساب، دانه، رقم، عدد، عده، نمره
فارسی به انگلیسی
figure, issue, number
number, digit, figure, numeral, issue, check, copy, count, no., size
registration number (of a car or etc.), license number
فارسی به عربی
عدد , قضیة
مترادف و متضاد
تعداد، حساب، دانه، رقم، عدد، عده، نمره
عده، رقم، عدد، نمره، شماره، شماره یا عدد
عمل، کردار، نژاد، اولاد، فرزند، سرانجام، پی امد، بر امد، نسخه، موضوع، شماره، نشریه، نتیجه بهی
رقم، عدد، نمره، شماره
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - حساب . ۲ - حد اندازه . ۳ - عدد . ۴ - نمره . یا دانش ( علم ) شمار . علم حساب . یا شمار ... در ردیف در زمره . یا روز علم . روز رستخیز قیامت . یا بشمار آوردن . به حساب آوردن احتساب . یا به علم رفتن . به حساب آمدن محسوب شدن . یا شمار باریک کردن . مناقشه.
عدد، نمره، رقم
لوح یا ورقهای که بر آن عددی نوشته شده، شماره ثبت، پلاک اتومبیل
جملات نمونه
شماره دار
numbered
اتوبوس شمارهی ۱۰
number 10 bus, bus No. 10
خبری که در شمارهی دیروز روزنامه چاپ شده بود
the news published in yesterday's issue of the newspaper
دو شماره از آن مجله را خریدم
i bought two copies of that magazine
شمارهای
digital, numerical
شماره برداشتن
to book, to take the number (of) numbered
فرهنگ معین
(شُ رَ یا رِ ) (اِ. ) ۱ - عدد، شمار. ۲ - عددی که نماد و نشانة چیزی است . ۳ - عددی که نوبت یا رتبة کسی یا چیزی را نشان دهد. ۴ - عددی که اندازة چیزی را نشان دهد. ۵ - هر واحد از روزنامه ، مجله و مانند آن .
لغت نامه دهخدا
شماره. [ ش ُ رَ / رِ ] ( اِ ) تعداد. اندازه. حساب. ( ناظم الاطباء ). عدد. عد. شمار. شمارش. ( یادداشت مؤلف ).
- از شماره برون شدن ؛ بی حد و حساب شدن. بیرون از اندازه و حساب گشتن :
فضل ترا همی نبود منتهی پدید
آنرا که از شماره برون شد چه منتهی است.
برون باید شد از حد اماره .
- شماره کردن ؛ احصاء. ( یادداشت مؤلف ).
- || حساب کردن. شمردن. ( ناظم الاطباء ).
|| عداد. شمار. ( یادداشت مؤلف ). || نمره : شماره منزل. شماره اتومبیل. ( یادداشت مؤلف ).
- شماره ترتیب ؛ نمره ای که به شیئی یا شخصی به ترتیب ( تقدم مرتبه ، الفبایی نام خانوادگی ، زودتر رسیدن و غیره ) دهند. نمره ترتیب. ( فرهنگ فارسی معین ).
- از شماره برون شدن ؛ بی حد و حساب شدن. بیرون از اندازه و حساب گشتن :
فضل ترا همی نبود منتهی پدید
آنرا که از شماره برون شد چه منتهی است.
فرخی.
اگر خواهی سپاهش را شماره برون باید شد از حد اماره .
( ویس و رامین ).
- به شماره افتادن نفس ؛ بُهر. ( یادداشت مؤلف ). بُهر در منتهی الارب بمعنی تاسه آمده و یکی از معانی تاسه در برهان چنین است : پی در پی نفس زدن مردم و اسب و حیوان دیگر از کثرت گرما یا تلاش کردن و دویدن همچنین بمعنی صدای نفس کشیدن هست. رجوع به تاس و تاسه و تاسیدن در برهان شود.- شماره کردن ؛ احصاء. ( یادداشت مؤلف ).
- || حساب کردن. شمردن. ( ناظم الاطباء ).
|| عداد. شمار. ( یادداشت مؤلف ). || نمره : شماره منزل. شماره اتومبیل. ( یادداشت مؤلف ).
- شماره ترتیب ؛ نمره ای که به شیئی یا شخصی به ترتیب ( تقدم مرتبه ، الفبایی نام خانوادگی ، زودتر رسیدن و غیره ) دهند. نمره ترتیب. ( فرهنگ فارسی معین ).
جدول کلمات
عدد
پیشنهاد کاربران
نوامبر عددشمارشی
رقم
مر
تعداد، حساب، دانه، رقم، عدد، عده، نمره، مر
کلمات دیگر: