کلمه جو
صفحه اصلی

دفع الوقت


برابر پارسی : زمان گذرانی

فارسی به انگلیسی

delay, obstructionism


delay, obstructionism, procrastination

procrastination


فرهنگ فارسی

۱ - گذراندن وقت . ۲ - مماطله امروز و فردا کردن . یا به دفع الوقت گذراندن . امروز و فردا و فردا کردن : (( مردک در این قضیه یا اشتهای خیلی زیاد ی داشت یا اینکه میخواست دفع الوقت کند ... ) )
گذراندن وقت .

لغت نامه دهخدا

دفعالوقت. [ دَ عُل ْ وَ ] ( ع اِمص مرکب ) گذراندن وقت. ( فرهنگ فارسی معین ). || تأخیر. درنگ. فرغل. فرغول. اهمال. ( ناظم الاطباء ). مماطله. امروز و فردا کردن. ( فرهنگ فارسی معین ). عمل بازپس انداختن. بگاه دیگر گذاشتن. تعلل. سر پیچاندن. دورسپوزی. دیرسپوزی. سپوزکاری. مَغْزِش. مولش. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) : چون نواب و وزرا می دانستند که وجوه نخواهد رسید دفعالوقت را عشوه دادندی و جذب خواطر را منت می نهادندی. ( تاریخ غازانی ص 244 ). برحسب دلخواه و ارادت ایشان ساخته می گردانید بی واسطه وسیلی و شفیعی و دفعالوقتی. ( تاریخ قم ص 5 ).
- به دفعالوقت گذراندن ؛ امروز و فردا کردن. ( فرهنگ فارسی معین ).
- دفعالوقت کردن ؛ امروز و فردا کردن. ( فرهنگ فارسی معین ). تسویف. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). امرار وقت کردن.
- دفعالوقت نمودن ؛ اهمال نمودن و امروز و فردا کردن. ( ناظم الاطباء ).


کلمات دیگر: