کلمه جو
صفحه اصلی

خاز

فرهنگ فارسی

← خدمات اَبری زیرساخت


مقدار اکسیژن محلول در آب که ریزاندامگان‌ها در طی مدتی معین برای فعل‌وانفعالات زیست‌شناختی مصرف کنند متـ . خواست اکسیژن زیست‌شیمیایی


فرهنگ معین

(اِ.) نوعی پارچة کتانی مانند متقال .


(اِ.) چرک ، ریم .


(اِ. ) چرک ، ریم .
(اِ. ) نوعی پارچة کتانی مانند متقال .

لغت نامه دهخدا

خاز. ( اِ ) چرک بدن و جامه را گویند. ( آنندراج ) ( انجمن آرای ناصری ) ( رشیدی ). چرک و ریم و کثافت را گویند. ( برهان قاطع ). چرک بود و آن را شوخ نیز خوانند و بتازی وسخ گویند. ( فرهنگ جهانگیری ). ریم اندام. ( شرفنامه منیری ). دَنَس. دَرَن. وَسَخ. ( مهذب الاسماء ). کَلَچخ :
تو خاز غصه و غم از لباس عیش رهی
به آب لطف و به صابون التفات بشوی.
بدیع یوسفی ( از آنندراج ) ( رشیدی ) ( جهانگیری ) ( انجمن آرای ناصری ) ( فرهنگ شعوری ج 1 ص 365 ).
|| صلموخ ؛ خاز گوش. ( مهذب الاسماء ). چرک گوش. || سنگ پا. ( آنندراج ) ( برهان ) ( رشیدی ) ( جهانگیری ) ( انجمن آرای ناصری ) :
زآرزوی پایبوس شهریار
داشتم روی دژم چون سنگ خاز.
نزاری قهستانی ( از آنندراج ) ( رشیدی ) ( جهانگیری ) ( انجمن آرای ناصری ) ( فرهنگ شعوری ج 1 ورق 365 ).
|| نوعی از جامه کتان باشد. ( آنندراج ) ( برهان قاطع ) ( رشیدی ) ( جهانگیری ) ( انجمن آرای ناصری ) :
ز روی کسوت اگر چند امتیازی نیست
ولیک اطلس و اکسون توان شناخت از خاز.
ابن یمین ( از آنندراج ) ( رشیدی ) ( جهانگیری ) ( انجمن آرای ناصری ) ( فرهنگ شعوری ج 1 ورق 365 ).
و فاضلترین سبب از اسباب رجحان این بازار بر بازارهای جهان آنکه در یک رسته آن کمتر متاع باتفاق آفاق و بیشتر وجود خاص ( ؟!! ) در ممالک عراق ریسمان و جامه های کرباسینه می فروشند، یک مثقال بسی و شش درم و از آن مقنع و خاز می بافند که یک خروار قماش از آن بقیمت ده خروار حریر زربفت مصر و دیگر سواد اعظم زیادت می آید و بر مصداق این دعوی بنده مترجم عیان و رأی العین گواه دارد که خبر کاذب و قول امین که روزی در تتبع و استقراء این قضیه بتحقیق برخی از نرخی از این متاع غریب مشغول بحضور چند خواجه بزاز معتمد یکی دو شخص استادان این صنعت حاضر بودند و یک جفت مقنع کنفی در دست ، از ایشان استدعا رفته و بتفرج مشغول ، از کیفیت مثمن و کمیت ثمن در اخذ و عطا استفساری می رفت ، بعد از اتمام و قعود و قیام و سخت و سست در کلام گفت یک سخن وزن این هر دو سه مثقال است و بر چهار سوی بازار پنج شش کدخدای هفت روز است تا بده گونه شفاعت بیست دینار از ما می خرند و ما نمی فروشیم. ( از ترجمه محاسن اصفهان ص 55 ).

فرهنگ عمید

۱. چرک بدن یا جامه.
۲. سنگ پا.
۳. نوعی پارچۀ کتان: ز روی کسوت اگرچند امتیازی نیست / ولیک اطلس و اکسون توان شناخت ز خاز (ابن یمین: ۱۱۱ ).

فرهنگستان زبان و ادب

{BOD, biochemical oxygen demand} [مهندسی محیط زیست و انرژی] مقدار اکسیژن محلول در آب که ریزاندامگان ها در طی مدتی معین برای فعل وانفعالات زیست شناختی مصرف کنند متـ . خواست اکسیژن زیست شیمیایی


کلمات دیگر: