( کار آزمایی ) تجربه تمرین آزمایش : [ بکار آزمایی دلش تیز شد در ان عزم رایش سبک خیز شد ] . ( نظامی )
کارازمایی
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
( کارآزمایی ) (زِ ) (حامص . ) تجربه ، آزمایش .
لغت نامه دهخدا
( کارآزمایی ) کارآزمایی. [ زْ / زِ ] ( حامص مرکب ) تجربه. ممارست. تمرین :
به کارآزمائی دلش تیز شد
در آن عزم رایش سبک خیز شد.
به کارآزمائی دلش تیز شد
در آن عزم رایش سبک خیز شد.
نظامی.
فرهنگ عمید
( کارآزمایی ) تجربه، تمرین.
فرهنگستان زبان و ادب
کارآزمایی
{trial} [علوم دارویی، علوم سلامت] مطالعۀ تجربی آینده نگر و تحلیلی مبتنی بر داده های اولیۀ جمع آوری شده از افراد یا گروه ها
{trial} [علوم دارویی، علوم سلامت] مطالعۀ تجربی آینده نگر و تحلیلی مبتنی بر داده های اولیۀ جمع آوری شده از افراد یا گروه ها
کلمات دیگر: