از زم شتری که بینی خود را از رنج درد بلند کند مرد ساکت و خاموش و متکبر بیمناک و ترسان
( ز آم ) مرگ کریه مرگ شتاب
← زهاب اسیدی معدن
فرخی .
زام . (اِخ ) نام شهری بوده از ولایات شادیاخ که اکنون به نیشابور مشهور شده و زام را معرب کرده جام خواندند و بدین نام معرب معروف است و شارح قاموس و سمعانی و حمویه چنین نوشته اند و شیخ احمد جامی شهیر آن شهر است و مؤلف گوید شاید سام بوده و زام شده چه سین و زاء در فارسی بیکدیگر تبدیل می یابد مانند ایاس و ایاز یا از بناهای زاب پادشاه ایران و با به میم تبدیل یافته باشد. (آنندراج ). سمعانی آرد: زام و باخرز دو قصبه اند که هر دو را جام نام نهاده اند و زام نیز گفته شده است و اصح آن است که باخرز قصبه ای است جداگانه . (از انساب سمعانی ). یاقوت گوید: یکی از شهرستانهای نیشابور و قصبه ٔ (مرکز) آن بوزجان است . این همان شهر است که آن را جام نیز گفته اند زیرا که مانند جام آبگینه گرد و سبز است . زام (جام ) مشتمل بر 80 قریه است و این را ابوالحسن بیهقی گفته است . (از معجم البلدان ). و رجوع به جام شود.
زام . (ع اِ) چهاریک از هر چیز: زام من النهار؛ چهاریک از روز. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
زام . [ زام م ] (اِخ ) لقب سعدبن ابی خلف مولای بنی زهرةبن کلاب کوفی است و در بعضی نسخ وی را زارم ضبط کرده اند. نجاشی گوید: وی ثقه و اهل کوفه بوده و از ابی عبداﷲ (جعفر الصادق ) و ابی الحسن (موسی بن جعفر) (ع ) نقل حدیث کرده و کتابی نگاشته که ابن ابی عمیر و جماعتی آن را از وی روایت کرده اند. شیخ الطائفه ابی جعفر (محمدبن حسن ) طوسی در کتاب فهرست وی را صاحب اصل و از اصحاب جعفر صادق (ع ) معرفی کرده است و در کتاب رجال خود گویدوی مولای بنی زهره بوده است و از شهید ثانی نقل شده که گفته است : در میان شیعه درباره ٔ درستی و دانش فراوان وی خلافی نیست . (از اعیان الشیعه سعدبن ابی خلف ).
زام . [ زام م ] (ع ص ) از زم ّ (فعل مضاعف ) شتر که بینی خود را از رنج درد بلند کند. || مردی که سر خود را بلند کند. گرگ که سر گوسفند را بلند کند. || آنکه بینی خود را بلند کند؛ یعنی تکبر کند. (اقرب الموارد). متکبر و گردن کش . || مرد ساکت و خاموش و متکبر. (منتهی الارب ). || آنکه چیزی یا کسی را سخت ببندد. || آنکه مشک را پر آب کند. || آنکه بر کفش بند نهد. || ناقه ای که شتر بدنبال او رود. || آنکه شتر را از بینی مهار کند. || دندان شتر که پیدا شود. (اقرب الموارد). || آنکه بکوشد که سخن جز براه صواب نگوید: زم فلان کلمة؛ جعل لها من الصواب غرضاً ترمی الیه و منه ما تکلمت بکلمة حتی اخطمها و ازمها. (اقرب الموارد). || بیمناک و ترسان . (ذیل اقرب الموارد)(البستان ). و رجوع به «زم » و «زمام » و «زمم » شود.
در توضیح گفته شده که اکنون به نیشابور مشهور گفته می شود که این گونه نیست بلکه امروزه به شهر تربت جام گزیده شده است.
زایمان