کلمه جو
صفحه اصلی

خصیل

فرهنگ فارسی

( اسم ) جمع خصیله گوشتهای پی دار .
نام جایگاهی است در شام

لغت نامه دهخدا

خصیل . [ خ َ ] (اِ) قصیل در تداول پارسی زبانان . (یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به قصیل در این لغت نامه شود.


خصیل . [ خ َ ] (ع اِ) دم . ذنب . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (ازلسان العرب ). || ج ِ خَصیلة. || (ص ) مغلوب در قمار. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ).


خصیل . [ خ ُ ص َ ] (اِخ ) نام جایگاهی است در شام . (از معجم البلدان ).


خصیل. [ خ َ ] ( اِ ) قصیل در تداول پارسی زبانان. ( یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به قصیل در این لغت نامه شود.

خصیل. [ خ َ ] ( ع اِ ) دم. ذنب. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( ازلسان العرب ). || ج ِ خَصیلة. || ( ص ) مغلوب در قمار. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ).

خصیل. [ خ ُ ص َ ] ( اِخ ) نام جایگاهی است در شام. ( از معجم البلدان ).

گویش مازنی

مرتعی در روستای چینو ی علی آباد کتول


/Khasil/ مرتعی در روستای چینو ی علی آباد کتول


کلمات دیگر: