۱ - ساحری جادو گری . ۲ - حقه بازی شعبده . ۳ - مکاری حیله گری .
نیرنگ سازی
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
نیرنگ سازی. [ ن َ / ن ِ رَ ] ( حامص مرکب ) شعبده بازی. شعبده گری. مشعبدی. تردستی. حقه بازی. عمل نیرنگ ساز. رجوع به نیرنگ ساز شود :
فغان زین چرخ کز نیرنگ سازی
گهی شیشه کند گه شیشه بازی.
گشاد ابروی ها در دلنوازی.
تبه کرد نیرنگ سازیش را.
به ماری چو من مهره بازی مکن
نبرد آر و نیرنگ سازی مکن.
فغان زین چرخ کز نیرنگ سازی
گهی شیشه کند گه شیشه بازی.
نظامی.
شد از چشم فلک نیرنگ سازی گشاد ابروی ها در دلنوازی.
نظامی.
به یک شعبده بست بازیش راتبه کرد نیرنگ سازیش را.
نظامی.
- نیرنگ سازی کردن ؛ گربزی و محتالی کردن. حیله گری کردن. غدر کردن : به ماری چو من مهره بازی مکن
نبرد آر و نیرنگ سازی مکن.
نظامی.
پیشنهاد کاربران
تلبیس
کلمات دیگر: