( مصدر ) مفعول بودن امرد بودن .
کون دادن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
کون دادن. [ دَ ] ( مص مرکب ) مفعول بودن. امرد بودن. ( فرهنگ فارسی معین ). راضی به عمل بد شدن. برای مفعول واقعشدن آماده بودن. ( فرهنگ لغات عامیانه جمالزاده ).
پیشنهاد کاربران
کون پارگی
زخمی که بر آن جفته ٔ سیم اندام است
شق القمر معجز کون پارگی است.
علی قلی بیک ترکمان ( از آنندراج )
زخمی که بر آن جفته ٔ سیم اندام است
شق القمر معجز کون پارگی است.
علی قلی بیک ترکمان ( از آنندراج )
کلمات دیگر: