شراب خوردن می خواری کردن باده خوردن
می زدن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
می زدن. [ م َ / م ِ زَ دَ ] ( مص مرکب )شراب خوردن. می خواری کردن. باده خوردن :
با عشق محرمیم چه خیزد ز دست عقل
خود کیست شحنه چون می با پادشا زنیم.
با چنگ و رباب می پیاپی زده ایم.
با عشق محرمیم چه خیزد ز دست عقل
خود کیست شحنه چون می با پادشا زنیم.
قاآنی.
ما خیمه به صحرای میامی زده ایم با چنگ و رباب می پیاپی زده ایم.
( منسوب به ملک الشعراء بهار ).
پیشنهاد کاربران
صراحی کشیدن. [ ص ُ ک َ / ک ِدَ ] ( مص مرکب ) کنایه از صراحی نوشیدن :
دل که بیابان گرفت چشم ندارد براه
هر که صراحی کشید گوش ندارد به پند.
سعدی.
دل که بیابان گرفت چشم ندارد براه
هر که صراحی کشید گوش ندارد به پند.
سعدی.
کلمات دیگر: