معنی اصطلاح -> راه پیش / جلوی پای کسی گذاشتن
کسی را راهنمایی کردن؛ راه ورسم چیزی را به کسی آموختن
مثال:
- اینها جوان و بی تجربه اند. شما باید راه پیش پایشان بگذارید تا بتوانند شروع کنند.
- خدا پدرش را بیامرزد، او تنها کسی بود که راهی پیش پای ما گذاشت، دیگران همه فقط به فکر منافع خودشان بودند.
کسی را راهنمایی کردن؛ راه ورسم چیزی را به کسی آموختن
مثال:
- اینها جوان و بی تجربه اند. شما باید راه پیش پایشان بگذارید تا بتوانند شروع کنند.
- خدا پدرش را بیامرزد، او تنها کسی بود که راهی پیش پای ما گذاشت، دیگران همه فقط به فکر منافع خودشان بودند.