کلمه جو
صفحه اصلی

شست کسی خبردار شدن

فارسی به انگلیسی

premonition, smell, suss

premonition, smell


اصطلاحات

معنی اصطلاح -> شست کسی خبردار شدن
به چیزی پی بردن؛ ناگهان از چیزی خبردار شدن
مثال:
همین که اون دوتا رو توی بازار با هم دیدم، شستم خبردار شد که کاسه ای زیر نیم کاسه هست.


کلمات دیگر: