معنی اصطلاح -> کبادهی چیزی را کشیدن
ادعای چیزی را داشتن؛ خود را شایسته ی مقامی / عنوانی دانستن
مثال:
... و غریب اینکه کسی که کباده ی ریاست وزرایی می کشید، حال سودای وکالت به سرش زده بود.
( حاجی آقا – صادق هدایت )
ادعای چیزی را داشتن؛ خود را شایسته ی مقامی / عنوانی دانستن
مثال:
... و غریب اینکه کسی که کباده ی ریاست وزرایی می کشید، حال سودای وکالت به سرش زده بود.
( حاجی آقا – صادق هدایت )