کلمه جو
صفحه اصلی

سر دراوردن از چیزی

اصطلاحات

( سر درآوردن از چیزی ) معنی اصطلاح -> سر درآوردن از چیزی
چیزی را فهمیدن؛ به ریزه کاری های چیزی آگاه بودن
مثال:
من از کامپیوتر زیاد سر درنمی آرم. هروقت در موقع کار اشکال پیدا می کنم باید صبر کنم تا یکی از بچه ها بیاد و مسئله رو حل کنه.
توضیح:
همچنین ← «به چیزی وارد بودن»

پیشنهاد کاربران

penetrate


کلمات دیگر: