معنی اصطلاح -> حالی به حالی شدن / کردن
دچار تغییر حالت [ روحی ] شدن / کردن؛ به شدت تحت تاثیر قرار گرفتن / قرار دادن
مثال:
- از هوای صبحگاه بهاری، زمزمه ی جویبار و عطر گیاهان کوهستان حالی به حالی شده بود.
- سخن ران با لحن پرشورش همه ی شنوندگان را حالی به حالی کرد.
دچار تغییر حالت [ روحی ] شدن / کردن؛ به شدت تحت تاثیر قرار گرفتن / قرار دادن
مثال:
- از هوای صبحگاه بهاری، زمزمه ی جویبار و عطر گیاهان کوهستان حالی به حالی شده بود.
- سخن ران با لحن پرشورش همه ی شنوندگان را حالی به حالی کرد.