داد سخن دادن
فارسی به انگلیسی
to be most eloquent
expatiate, orate
اصطلاحات
معنی اصطلاح -> داد سخن دادن
سخن رانی کردن؛ توضیح زیاد دادن
مثال:
پسرعمو آنجا چنان داد سخن داده بود که نگو و نپرس.
سخن رانی کردن؛ توضیح زیاد دادن
مثال:
پسرعمو آنجا چنان داد سخن داده بود که نگو و نپرس.
پیشنهاد کاربران
حق سخن گفتن
کلمات دیگر: