کلمه جو
صفحه اصلی

شفاعه

فرهنگ فارسی

مشافعه

لغت نامه دهخدا

شفاعة. [ ش ِ ع َ ] (ع مص ) مشافعة. (ناظم الاطباء). رجوع به مشافعة شود.


شفاعة. [ ش َ ع َ ] (ع اِمص ) خواهش گری . قوله تعالی : و لاتنفعها شفاعة (قرآن 123/2)؛ ای ما لها شافع فتنفعها شفاعته . (از ناظم الاطباء). درخواست آمرزش گناه از کسی که جنایت و ستم درباره ٔ او انجام شده است . (از تعریفات جرجانی ) (از اقرب الموارد). پرسش و خواهش فعل خیر و ترک ضرر از غیر برای خاطر آن بر سبیل تضرع و زاری .شفاعت بر پنج گونه است : اول ، شفاعتی که ویژه ٔ پیغمبر اسلام است و آن آسوده داشتن امت مرحومه است از بیم روز قیامت و طول مدت وقوف امت در موقف و آن شفاعت عامه باشد. دوم ، شفاعت آن حضرت در داخل کردن جمعی از امت است در بهشت بدون حساب . سوم ، شفاعت درباره ٔ قومی که مستحق عذابند. چهارم ، شفاعت درباره ٔ گناهکارانی که در دوزخ جای گرفته اند. پنجم ، طلب افزونی وقت کسانی که در بهشت جای دارند. (از کشاف اصطلاحات الفنون ).
بین علمای اسلام در مسئله ٔ شفاعت و بیان حقیقت و ثبوت آن در کلام اسلام سخن بسیار و منشاء اختلاف آراء ظاهر بعضی آیات قرآن است یعنی ظاهر بعضی آیات در بادی نظر دلالت بر عدم ثبوت شفاعت دارد، مانند این آیه : و اتقوا یوماً لاتجزی نفس عن نفس شیئاً و لایقبل منها شفاعة و لایؤخذ منها عدل و لا هم ینصرون . (48/2)؛ بترسی از روزی که کفایت نکند کس از کس شیئی و نپذیرد از او شفاعتی و هانگیرند از او فدیه و نه از ایشان را یاری کنند (تفسیر ابوالفتوح ج 1 ص 161) و نظائر آن . و گاهی ظاهر معنی دلالت بر ثبوت شفاعت دارد چنانکه در این آیات : «یومئذ لاتنفع الشفاعة الا من اذن له الرحمن و رضی له قولاً» (قرآن 109/20)؛ این روز سود ندهد شفاعت مگر آنرا که اذن دهد مر آنرا خدا و پسندد او را گفتار را. (تفسیر ابوالفتوح ج 7ص 42). و آیه : «من ذا الذی یشفع عنده الا باذنه » (قرآن 255/2)؛ کیست آن کس که شفاعت کند نزدیک او مگر بفرمان او. (تفسیر ابوالفتوح ج 2 ص 155). و آیه : «و لاتنفعالشفاعة عنده الا لمن اذن له حتی اذا فُزِّع َ عن قلوبهم » (قرآن 23/34)؛ و سود ندهد شفاعت کسی نزد او مگر آنکه رخصت داده او را تا آنکه رفع فزع کند از دلهایشان . (تفسیر ابوالفتوح ج 8 ص 215). چنانکه ملاحظه میشود ظاهر ترجمه ٔ آیه ٔ اول نفی شفاعت است بطور مطلق و در سه آیه ٔ اخیر نفی شفاعت بدون رخصت پروردگار است . و به اصطلاح میان مفاد آیات مذکور تعارض عام و خاص یا مطلق و مقید است و در جای خود مقرر است که در چنین موارد طریق جمع میان ادله آن است که عام حمل بر موارد گردد که مصداق خاص نباشد یعنی خاص مخصص حکم عام گردد.خلاصه آنکه گفته شود شفاعت بدون اذن خداوند در شرع اسلام ثابت نیست ولی شفاعت با اذن پروردگار ثابت است . قطع نظر از تفسیری که بر ملاک قواعد اصول فقه گفته شدباید دانست که به موجب اخبار صحیح شفاعت با اذن پروردگار در اسلام ثابت است و علاوه بر این در بیشتر تفاسیر قرآن به هنگام تفسیر آیات یادشده و نظائر آنها این نکته قید گردیده است که مقصود از شفاعتی که در قرآن نفی شده ، آن شفاعتی است که بت پرستان در حق بتهای معبود خویش قائل بودند و می گفتند: «هؤلاء شفعاؤنا عند اﷲ». ابوالفتوح رازی در تفسیر آیه ٔ «و لاتنفع الشفاعة عنده » آرد: آنگه حق تعالی در این آیه قطع طمع آنان کرد که گفتند «هؤلاء شفعاؤنا عند اﷲ»؛ اینان شفیعان مایند به نزدیک خدای تعالی . گفت خدای تعالی ، شفاعت سود ندارد از مشرکان به نزدیک خدای تعالی (الا لمن اذن له )؛ الا آن کسی را که دستوری دهند در شفاعت کردن ، پس مشفع آن باشد که بدستوری او شفاعت کند». (تفسیر ابوالفتوح ج 8 ص 321). بنابراین شفاعتی که در اسلام نفی گردیده ، آن شفاعت است که بت پرستان معتقد بودند. بت پرستان را اعتقاد بر این بود که آنان را نرسد که خدای تعالی را که آفریننده ٔ جهان است عبادت کنند، و تنها بر آن لازمست ، بتان را که مثال خدا هستند عبادت کنند و بتها عبادت آنان را بخدا برسانند و قبولی آنرا شفاعت کنند. این معنی فاسد و خلاف حکم عقل است ، زیرا از دو حال بیرون نیست ، یا آنکه خداوند خالق جهان عبادت آنان را میداند، و بنابراین واسطه در رساندن عبادت معنی ندارد، یا آنکه خداوند عالم به عبادت آنان نیست و بتها او را عالم میکنند که این مستلزم جهل خداوند و کسب علم از طریق جمادات است و این خلاف مقتضای عقل است و شرع . و هم در تمام مورد نفی شفاعت ناظر به این عقیده است . و اما شفاعت به معنایی که در اسلام ثابت است با عقل منافات ندارد زیرا شفاعت ثابت در اسلام بدین معنی است که : شفیع با اذن پروردگار از درگاه وی طلب خیر در حق کسی یا طلب دفع ضرر را از کسی بکند. و این نه مستلزم عبادت کردن چیزی است غیر از خداوند عالم و نه مستلزم جهل ذات باریتعالی . بنابر آنچه ذکر شد شفاعت هم به موجب آیات و اخبار در شرع ثابت است و هم به حکم عقل ثبوت مستلزم امری باطل نیست . و رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون ذیل کلمه ٔ شفاعة و تفسیر ابوالفتوح ج 1 صص 161 - 162 شود. || ازدیاد و فزونی ، قوله تعالی : من یشفع شفاعة حسنة (قرآن 85/4)؛ ای من یزد عملاً الی عمل . (از ناظم الاطباء).


شفاعة. [ ش َ ع َ ] (ع مص ) خواهش کردن . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (مصادراللغه زوزنی ) (ترجمان القرآن جرجانی چ دبیرسیاقی ص 62). || طالب کاری شدن بوسیله : شفع فی الامر. (ناظم الاطباء). || درخواست کمک کردن . || کوشش کردن : شفع لفلان فی المطلب . || آشکارکردن دشمنی : شفع لی بالعداوة. (از اقرب الموارد).


دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی شَّفَاعَةَ: شفاعت (شفاعت از ماده ش - ف - ع است ، که در مقابل کلمه وتر به معنی تک بکار میرود ، در حقیقت شخصی که متوسل ، به شفیع میشود نیروی خودش به تنهائی برای رسیدنش به هدف کافی نیست ، لذا نیروی خود را با نیروی شفیع گره میزند ، و در نتیجه آنرا دو چندان نموده...
ریشه کلمه:
شفع (۳۱ بار)

«شفاعت» از ریشه «شفع» به معنای (جفت) و «ضَمُّ الشَّیْءِ إِلی مِثْلِهِ» گرفته شده، و نقطه مقابل آن «وَتْر» به معنای تک و تنها است. سپس به ضمیمه شدن فرد برتر و قوی تری برای کمک به فرد ضعیف تر اطلاق گردیده است و این لفظ، در عرف و شرع به دو معنای متفاوت گفته می شود:
الف) شفاعت در لسان عامه، به این گفته می شود که شخص شفیع از موقعیت و شخصیت و نفوذ خود استفاده کرده و نظر شخص صاحب قدرتی را در مورد مجازات زیردستان خود عوض کند. گاهی با استفاده از نفوذ خود یا وحشتی که از نفوذ او دارند. زمانی با پیش کشیدن مسائل عاطفی و تحت تأثیر قرار دادن عواطف طرف. و زمان دیگری با تغییر دادن مبانی فکری او، درباره گناه مجرم و استحقاق او، و مانند اینها...
ب) مفهوم دیگر شفاعت، بر محور دگرگونی و تغییر موضع «شفاعت شونده» دور می زند، یعنی شخص شفاعت شونده موجباتی فراهم می سازد که از وضع نامطلوب و در خور کیفر بیرون آمده و به وسیله ارتباط با شفیع، خود را در وضع مطلوبی قرار دهد که شایسته و مستحق بخشودگی گردد.
بنابراین ضمیمه شدن هر چیز به چیز دیگر شفاعت نامیده می شود; منتها گاهی این ضمیمه شدن در مسأله راهنمایی و ارشاد و هدایت است (مانند آیه 85 سوره نساء) که در این حال معنای امر به معروف و نهی از منکر را می دهد (و شفاعت سیئه به معنای امر به منکر و نهی از معروف است).
ولی اگر در مورد نجات گنهکاران از عواقب اعمالشان باشد، به معنای کمک به افراد گنهکاری است که شایستگی و لیاقت شفاعت را دارا هستند.


کلمات دیگر: