کلمه جو
صفحه اصلی

سفح

فرهنگ فارسی

ریختن خون و آب و اشک . ریزانیدن آب و جز آن . یا دامن کوه . یا سپد است که زمین باشد و بعربی ارض گویند .

لغت نامه دهخدا

سفح. [ س َ ] ( ع مص ) ریختن خون و آب و اشک. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). ریزانیدن آب و جز آن. ( المصادر زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ). خون ریختن. ( دهار ). || ( اِ ) دامن کوه. ( دهار ). روی کوه یا بن کوه. ( آنندراج ). روی کوه یا بن کوه یا پائین کوه یا پستی. ( منتهی الارب ). بر کوه. ( مهذب الاسماء ).

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی صَّفْحَ: گذشت کردن - نادیده گرفتن- صفحه (در معنای "صفح "روی خوش نشان دادن نیز مستتر است. پس معنای صفحت عنه این است که علاوه بر اینکه او را عفو کردم روی خوش هم به او نشان دادم ، و یا این است که من صفحه روی او را دیدم در حالی که به روی خود نیاوردم ، و یا این اس...
تکرار در قرآن: ۴(بار)
ریختن. جاری کردن. جاری شدن «سفح الدم» یعنی خون ریخت «سفح الدمع سفحا و سفسوحاً» اشک چشم را روان کرد و اشک روان شد. لازم و متعدی هر دو آمده است (اقرب). . دم مسفوح خون ریخته شده است قید مسفوح برای آن است که خون مانده در گوشت پس از رفتن خون متعارف مباح است (مجمع). مسافحه و سفاح به معنی زنا است طبرسی گوید: اصل آن از سفح به معنی ریختن آب است علّت این تسمیه آن است که زنا کار آب خود (منی) را به طور باطل می‏ریزد. پائین کوه را سفح جبل نامند که آب کوه در آن می‏ریزد . . یعنی غیر از زنانیمه گفته شد دیگران بر شما حلال اند که با اموال خود بخواهید در حالیکه عفیفید و زنا کار نیستید. سفاح جمع سفح نیز آمده است در نهج البلاغه نامه 11 فرموده: «فَلْیَکُنْ مُعَسْکَرَکُمْ فی... سَفاحِ الْجِبالِ» اردوگاه شما در دامنه‏های کوهها باشد.


کلمات دیگر: