صایغی . [ ی ِ ] (اِخ ) محمدبن عبداﷲ معروف به قاضی . رجوع به صائغی محمدبن عبداﷲ... شود.
صایغی
لغت نامه دهخدا
صایغی . [ ی ِ ] (اِخ ) محمدبن عثمان بن ابراهیم مکنی به ابوعلی . رجوع به صائغی ابوعلی محمدبن عثمان ... شود.
صایغی. [ ی ِ ] ( اِخ ) محمدبن عثمان بن ابراهیم مکنی به ابوعلی. رجوع به صائغی ابوعلی محمدبن عثمان... شود.
صائغی.[ ءِ ] ( اِخ ) محمدبن عبداﷲ، معروف به قاضی شدید، مکنی به ابی عبداﷲ. وی با سیرتی ستوده منصب قضاوت مرو داشت و مردی مناظر و فحل و با باطنی و ظاهری جمیل بود. نماز و قرآن بسیار میخواند. نزد قاضی محمد ارسانیدی فقه آموخت و نائب وی در قضاوت و خطبه گردید و سپس مدتی آن شغل به اصالت به وی محول شد. او از استاد خویش محمدبن حسین ارسانیدی و سیدمحمدبن ابی شجاع علوی سمرقندی و دیگران حدیث شنید. سمعانی گوید: جزئی از حدیث از وی بنوشتم و او مرا به اشتغال فقه تحریص کرد وهنگامی که من در سفر بودم درگذشت. ( الانساب ص 349 ).
صائغی . [ ءِ ] (اِخ ) ابوعلی محمدبن عثمان بن ابراهیم صائغی نسفی ، منسوب به سکةالصاغة و آن کوچه ای است در نسف . وی مردی فاضل و در طلب علم حریص بود. به عراق و حجاز و مصر رفت و از ابوبکر محمدبن سفین بن سعید مصری صاحب یونس بن عبدالاعلی و در بغداد از ابی عبداﷲ حسین بن اسماعیل محاملی و جماعتی از این طبقه حدیث شنید و سپس به نسف بازگشت و درزمان ابی یعلی بن خلف نسفی روایت حدیث می کرد. و پس ازسال 344 هَ . ق . بار دیگر به سیاحت بلاد شد و در این سفر در دریا غرق گردید. (از الانساب سمعانی ص 349).
صائغی .[ ءِ ] (اِخ ) محمدبن عبداﷲ، معروف به قاضی شدید، مکنی به ابی عبداﷲ. وی با سیرتی ستوده منصب قضاوت مرو داشت و مردی مناظر و فحل و با باطنی و ظاهری جمیل بود. نماز و قرآن بسیار میخواند. نزد قاضی محمد ارسانیدی فقه آموخت و نائب وی در قضاوت و خطبه گردید و سپس مدتی آن شغل به اصالت به وی محول شد. او از استاد خویش محمدبن حسین ارسانیدی و سیدمحمدبن ابی شجاع علوی سمرقندی و دیگران حدیث شنید. سمعانی گوید: جزئی از حدیث از وی بنوشتم و او مرا به اشتغال فقه تحریص کرد وهنگامی که من در سفر بودم درگذشت . (الانساب ص 349).