کلمه جو
صفحه اصلی

ارزومند


مترادف ارزومند : ( آرزومند ) امیدوار، خواستار، راجی، راغب، شایق، عاشق، متمنی، متوقع، مسئلت، مشتاق، منتظر، هواخواه

فارسی به انگلیسی

aspirant, desirous, hopeful, hungry, thirsty, wishful, eager

فارسی به عربی

طامح , طموح , قلق , نهم

مترادف و متضاد

anxious (صفت)
بیمناک، مشتاق، ارزومند، دلواپس، اندیشناک

solicitous (صفت)
مواظب، نگران، مشتاق، ارزومند، دلواپس، مایل

avid (صفت)
مشتاق، ارزومند، متمایل، ازمند، حریص، پولکی

wistful (صفت)
دقیق، مشتاق، خیال اندیش، ارزومند، در انتظار

ambitious (صفت)
بلند همت، جاه طلب، ارزومند، نامجو

aspirant (صفت)
ارزومند، طالب، حروف حلقی

desirous (صفت)
خواهان، مشتاق، ارزومند، مایل

appetent (صفت)
مشتاق، ارزومند، طالب

wishful (صفت)
خواهان، مشتاق، ارزومند، طالب، خواستار، مایل

فرهنگ فارسی

( آرزومند ) ( صفت ) ۱ - دارند. آرزو راجی . ۲ - مشتاق شایق . ۳ - حریص آزور . ۴ - کامجوی مراد طلب . ۵ - در حسرت دارند. حسرت .
مشتاق شایق
صاحب آرزو، آنکه آرزوی چیزی دارد، مشتاق، آرزوناک، آرزومندی: آرزومندبودن، میل ورغبت وشوق واشتیاق

فرهنگ معین

( آرزومند ) ( ~. مَ )(ص مر. )۱ - مشتاق . ۲ - آزمند. ۳ - کامجوی . ۴ - دارندة حسرت .

لغت نامه دهخدا

( آرزومند ) آرزومند. [ رِ م َ ] ( ص مرکب ) مشتاق. شایق :
فریدون نهاده دو دیده براه
سپاه و کلاه آرزومند شاه.
فردوسی.
دوان آمد ازبهر آزارتان
همان آرزومند دیدارتان.
فردوسی.
چو آگاه شد خسرو از کارشان
نبود آرزومند دیدارشان.
فردوسی.
همی راند حیران و پیچان براه
بخواب و [ بخشک و؟ ] به آب آرزومند شاه.
فردوسی.
مثالها رفت بخراسان ، بتعجیل ساخته شدن مردمانی که آرزومند خانه خدای عزّ و جل بودند. ( تاریخ بیهقی ).
آرزومند رخ شاه چو ماهم حافظ
همتی تا بسلامت ز درم بازآید.
حافظ.
|| حریص. آزوَر :
بپرسید دیگر که خرسند کیست
به بیشی ز چیز آرزومند کیست ؟
فردوسی.
|| کامجوی. مرادطلب. حاجتمند. حاجتومند:
شنیده ام که بهشت آن کسی تواند یافت
که آرزو برساند به آرزومندی.
شهید بلخی.
|| راجی. مرتجی. آرزوخواه. متمنی. مشتهی. || در حسرت. تمارزو. محتاج :
آرزومند آن شده تو بگور
که رسدنانْت پاره برزم.
رودکی.
رفیقان او با زر و ناز و نعمت
پس او آرزومند یک تا زغاره .
ابوشکور.
چنین است کیهان ناپایدار
در او تخم بد تا توانی مکار
یکی روز مرد آرزومند نان
دگر روز بر کشوری مرزبان.
فردوسی.
تو شادان زی و خوش خور و به آرزو رس
بداندیش توآرزومند نانی.
فرخی.
- آرزومند بودن ، آرزومند شدن ؛ اشتیاق. ( زوزنی ). حنین.
- آرزومند کردن ؛ تشویق.( دهّار ).

فرهنگ عمید

( آرزومند ) ۱. وِیژگی کسی که آرزوی چیزی دارد، مشتاق.
۲. [قدیمی، مجاز] نیازمند.
۳. [قدیمی، مجاز] عاشق.

دانشنامه عمومی

آرزومند. مختصات: ۳۴°۴۵′۲۹″ شمالی ۴۹°۳۹′۲۵″ شرقی / ۳۴٫۷۵۸۰۶°شمالی ۴۹٫۶۵۶۹۴°شرقی / 34.75806; 49.65694
آرزومند، روستایی است از توابع استان مرکزی ، شهرستان فراهان و جزئی از خنجین می باشد.
این روستا در مختصات جغرافیایی ۳۴ درجه، ۴۵ دقیقه و ۴۳ ثانیه عرض شمالی و ۴۹ درجه، ۳۹ دقیقه و۵۱ ثانیه طول شرقی از گرینویچ قرار دارد این روستا در شمال غربی روستای فشک و در فاصله – کیلومتری از آن قرار دارد..
براساس آخرین آمار سرشماری نفوس و مسکن در سال ۱۳۸۵ دارای ۱۱۷ خانوار و ۴۳۴ نفر جمعیت می باشد که از این میان ۲۰۰ نفر مرد و ۲۳۴ نفر زن می باشد.روستای آرزومند که ساکنان ان به زبان ترکی تکلم می کنند و دینشان اسلام و مذهبشان شیعه اثنی عشری(12امامی) است .برخی از اقوام بختیاری هم از روستای همجوار((گوگ سگود)) به این روستا کوچ کرده اند. و بر فراز تپه ای بنا شده است از قدیم مکتب خانه در این روستا دایر بوده و اهالی این روستا پایبند به مسائل دینی بوده و همواره از روستاهای اطراف متدین تر بوده اند که در سال های بعد از انقلاب و گسترش مدارس کم کم مکتب خانه به تاریخ پیوست و ملاهای مکتب خانه روستاهای هم جوار مثل گوگ سگود را هم تأمین می کرد.از ملاها که محلی به آن ها میرزا گفته می شد می توان به دوبرادر خدوم قرآنی و دینی کربلایی علی و کربلایی تقی اشاره کرد .روحشان شاد و یادشان جاودان باد.

واژه نامه بختیاریکا

( آرزومند ) وایه به دل؛ نَخَردِه؛ چَینیدِه؛ سُهده برشتِه؛ وایه مند

جدول کلمات

آرزومند
شایق

پیشنهاد کاربران

امیدوار


کلمات دیگر: