worse
بتر
فارسی به انگلیسی
عربی به فارسی
قطع عضوي از بدن
فرهنگ فارسی
( صفت ) بدتر .
نام کوهستانی است
لغت نامه دهخدا
یکی ترک بدنام او گرگسار
گذشته برو بر بسی روزگار
ز آهریمن بدکنش بد بتر
بچنگ اندورن بد سلاحش تبر.
نجویی بد است و بجویی بتر.
دگر زو بتر نیز پتیاره نیست.
ز پیری بتر نیز پتیاره نیست.
دل مردمان سنگ خارا شود.
هرچه دشوارتر و هرچه بتر.
بتر باشد هزاران ره ز کافر.
روز عید عدوی دولت او هرچه بتر.
زین نیز بتر باشدشان نابنوایی.
از بخت بد بتر نبود مرد را نذیر.
بتر دشمن و نیکتر دوست کیست
سر هر درستی و هر درد چیست.
بتر دشمن و مهترین ننگش اوست.
که از تندِ در کین بتر بردبار.
با فعل بد منافق جز مار کور و کر نیست.
خوگری از عاشقی بتر بود. ( کلیله و دمنه ).
به آشکار بدم در نهان ز بد بترم
خدای داند و من آشکار و پنهانم.
که چو درمان کنم بتر گردد.
بتر. [ ب َ ت َ ] (ع مص ) بریدن دم . (از دزی ج 1 ص 50). بریده دم شدن . (از آنندراج ). دم بریده کردن . و رجوع به بتر شود.
یکی ترک بدنام او گرگسار
گذشته برو بر بسی روزگار
ز آهریمن بدکنش بد بتر
بچنگ اندورن بد سلاحش تبر.
دقیقی .
چگونه بلائی که پیوند تو
نجویی بد است و بجویی بتر.
دقیقی .
ولیکن کنون زین سخن چاره نیست
دگر زو بتر نیز پتیاره نیست .
فردوسی .
چو دانی که از مرگ خود چاره نیست
ز پیری بتر نیز پتیاره نیست .
فردوسی .
نهانی بتر زآشکارا شود
دل مردمان سنگ خارا شود.
فردوسی .
دور بودن ز چنان روی غمی ست
هرچه دشوارتر و هرچه بتر.
فرخی .
بر او مردمی کو کبر دارد
بتر باشد هزاران ره ز کافر.
فرخی .
عید او فرخ و فرخنده و او فرخ روز
روز عید عدوی دولت او هرچه بتر.
فرخی .
کار عدو و کار کیا نابنوا شد
زین نیز بتر باشدشان نابنوایی .
منوچهری .
دشمنت را همیشه نذیرست بخت بد
از بخت بد بتر نبود مرد را نذیر.
منوچهری .
هرکس که خویشتن نتواند شناخت ... وی از شمار بهایم است بلکه بتر از بهایم . (تاریخ بیهقی ). پنجم آنکه اندیشم که مخلوقی را چون من کار ازین بترست شکر کنم . (تاریخ بیهقی ). حال غازی بدانجای رسانیدند که هر روزی رأی سلطان را در باب وی بتر میکردند. (تاریخ بیهقی ).
بتر دشمن و نیکتر دوست کیست
سر هر درستی و هر درد چیست .
اسدی .
بنزد پدر دختر ار چند دوست
بتر دشمن و مهترین ننگش اوست .
اسدی .
تو از بردباران به دل ترس دار
که از تندِ در کین بتر بردبار.
اسدی .
هرچند هست بد ما را ز مرد بد بتر نیست
با فعل بد منافق جز مار کور و کر نیست .
ناصرخسرو.
و هر هفته فتنه ای ... و قتل و غارت و سوختن بتر از آنک ببغداد... (از مجمل التواریخ و القصص ).
خوگری از عاشقی بتر بود. (کلیله و دمنه ).
به آشکار بدم در نهان ز بد بترم
خدای داند و من آشکار و پنهانم .
سوزنی .
درد عشق تو بوالعجب دردیست
که چو درمان کنم بتر گردد.
خاقانی .
با این پلنگ گوهری از سگ بتر بوم
گر زین سپس دوم چو سگ اندر قفای نان .
خاقانی .
با توبچنین دردی دل خوش نکنم حقا
الا که بعذر آن دردی بترم بخشی .
خاقانی .
خصمی کژدم بتر از اژدهاست
کان ز تو پنهان بود این برملاست .
نظامی .
سگم وزسگ بتر پنهان نگویم
گرت جان از میان جان نگویم .
نظامی .
پیر بدو گفت نه من خفته ام
زآنچه تو گفتی بترت گفته ام .
نظامی .
چون بدی پیش آید از بتر بترس . (مرزبان نامه ).
بچشم عقل نگه می کنم یمین و یسار
بشاعری بتر اندر جهان ندیدم کار.
کمال اسماعیل .
دوستی ابله بتر از دشمنیست
او به هر حیله که دانی راندنیست .
مولوی .
بتر زانم که خواهی گفت آنی
ولیکن عیب من چون من ندانی .
سعدی .
زخم دندان دشمنی بتر است
که نماید بچشم مردم دوست .
سعدی (گلستان ).
بگیتی بتر زین نباشد بدی
جفا بردن از دست همچون خودی .
سعدی (بوستان ).
مردمان روزبهی می طلبند از ایام
مشکل این است که هر روز بتر می بینم .
حافظ.
- مرا بتر ؛ وای بمن ، برخلاف خنک مرا :
ترا خوشا که ترا هرکسی بجای منست
مرا بتر که مرا هیچکس بجای تو نیست .
فرخی .
بتر. [ ب َ] (ع مص ) بریدن . (ترجمان علامه جرجانی ) (زوزنی ) (صراح اللغه ). از بیخ برکندن . (آنندراج ). || بریدن دم . (منتهی الارب ). دم بریدن ، و دم بریده را ابتر گویند. || بریدن شریان را بتر گویند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). نزد اطباء بریدن عروق و اعصاب ازطریق پهنا باشد و نیز اطلاق میشود بر برداشتن پوست بدن از روی شریان و آویختن شریان بوسیله قلابی چند و بستن هریک از طرفین شریان را با رشته ای از ابریشم ، آنگاه بریدن شریان را به دو قطعه برای آنکه بین آن دو قطعه داروهائی که جهت بند آمدن خون سودمند است بنهند. (از بحر الجواهر). || بی چیز شدن . (آنندراج ). ابتر، مفلس و بی چیز است . (از منتهی الارب ). || ناتمام داشتن . (ناظم الاطباء). || بی فرزند شدن . (آنندراج ). || (اصطلاح عروض )جمع کردن حذف و قطع در متقارب و مدید و در این صورت فعولن فع ماند و فاعلات فعلن به اسکان هر دو. (یادداشت مؤلف ). در ازاحیف عرب اسقاط وتد فعولن است «لن » بماند «فع» بجای آن بنهند و آن را ابتر خوانند و بعضی گفته اند کی بتر در فعولن اجتماع حذف و قطع است و هر دو یکی است . (از المعجم فی معاییر اشعار العجم ).
بتر. [ ب ُ ] (اِ) در اصلاح ورق بازان ، بد آوردن در بازی . ورق بد به دست بازیکن رسیدن چنان که بیم باختن باشد.
بتر. [ ب ُ ] (اِخ ) نام کوهستانی است و گفته شده است که بتر بیش از هفت فرسنگ عرض و بیست فرسنگ طول دارد و در سرزمین بنی عمروبن کلاب است . (از معجم البلدان ). || نام چند کوه است در مقابل زباله . (منتهی الارب ).
بتر. [ ب ُ ] (اِخ ) نام محلی در اندلس . (از معجم البلدان ).
فرهنگ عمید
۱. از بیخ برکندن، بریدن.
۲. (ادبی ) در عروض، اجتماع ثلم و حذف است در فعولن، یعنی حرف اول را بیندازند و سبب خفیف را هم ساقط کنند چنان که عو باقی بماند و نقل به فع شود، و آن را ابتر می گویند.
۱. از بیخ برکندن؛ بریدن.
۲. (ادبی) در عروض، اجتماع ثلم و حذف است در فعولن، یعنی حرف اول را بیندازند و سبب خفیف را هم ساقط کنند چنانکه عو باقی بماند و نقل به فع شود، و آن را ابتر میگویند.
بدتر: ◻︎ به گیتی بتر زاین نباشد بدی / جفا بردن از دست همچون خودی (سعدی۱: ۱۹۶).
دانشنامه آزاد فارسی
(در لغت به معنای بریدن دُم) اصطلاحی در عروض. از زحاف های عروضی، و آن جمع جَبّ و خَرم در مفاعیلن است که به جای «فا»ی باقی مانده «فَع» گذارند. رکن تحت زحاف بتر را ابتر نامند.
دانشنامه اسلامی
بریدن (قطع) اَبتر:حیوانی که دُمش بریده شده و کسی که فرزند ندارد (قاموس) راغب گوید: بتر در بریدن دم بکار رفته، فرزند نداشتن و ذکر خیر نداشتن معنای ثانوی آن است گویند: فلانی اَبتر است یعنی فرزند ندارد و یا ذکر خیر ندارد. یعنی دشمن تو همو بی دنباله است. گویند: چون عبداللّه فرزند حضرت رسول «صلی اللّه علیه و آله و سلم» که از حضرت خدیجه بود از دنیا رفت، کفّار گفتند اواَبتر است. و گویند: کفّار گفتند چون محمّد از دنیا رفت دین و آئین اش نیز از بین میرود و اثری از آن نمیماند، لذا آیه فوق نازل شد. نا گفته نماند: قول دوّم قریب به تحقیق است و میشود گفت که: این سوره جواب هر دو قول است و خبر میدهد که نام مبارک و ذکر خیر و فرزندان و پیروان دین آن حضرت روز افزون و همیشگی خواهند بود. بقیه کلام در «کوثر» دیده شود.
گویش مازنی
بهتر