کلمه جو
صفحه اصلی

استاره

فرهنگ فارسی

ستاره، کوکب، استارگان جمع
۱ - نوعی از چادرو خیمه شامیانه . ۲ - چادری که از پارچ. بسیار نازک دوزند برای جلوگیری از مگس و پشه پشه دان پشه بند .
بلوکی از لاهیجان گیلان

فرهنگ معین

(اِ رِ ) (اِ. ) ستاره .

لغت نامه دهخدا

استاره . [ اِ رَ ] (اِخ ) بلوکی است از مضافات لاهیجان گیلان . (جهانگیری ) (برهان ). شاید این نام مصحف آستانه باشد، چه بدین نام در لاهیجان محلّی شنیده نشده است . رجوع به آستانه شود. || قلعه ای باشد از ملک دکن . (جهانگیری ) (برهان ).


( استارة ) استارة. [ اِ رَ ] ( ع اِ ) پوشش. پرده. ( منتهی الارب ).
استاره. [ اِ رَ / رِ ] ( اِ ) ستاره. کوکب. ( برهان ) ( مؤید الفضلاء ) :
دوش من پیغام دادم سوی تو استاره را
گفتمش خدمت رسان از من تو آن مهپاره را.
مولوی.
بیمار شود عاشق امّا بنمی میرد
ماه ارچه شود لاغر استاره نخواهد شد.
مولوی.
|| کوکب طالع : امیر رضی اﷲ عنه آیتی بود در باب لشکر کشیدن و آنچه در جهد آدمی بود بجای می آورد امّا استاره او نمی گشت و ایزدتعالی چیز دیگر خواست. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 584 ). || شامیانه. سایبان. ( برهان ). نوعی از چادر شب باشد که آنرا شامیانه و سایبان نیز گویند. ( جهانگیری ). || مسطر فولادی. ( برهان ).چوب جدول کشان. ( برهان ) ( مؤید الفضلاء ). جدول مسطر. ( جهانگیری ). || طنبور سه تار. ( برهان ). طنبوری که سه تار داشته باشد. ( سروری ). || ابیز. سونش. جرقه. جریقه. خدره :
خواجه گفت این سوخته نمناک بود
میمرد استاره از ترّیش زود.
مولوی.
همچنانکه استاره آتش بر جامه سوخته افتاد اگر حق خواهد همان یک ستاره بگیرد و بزرگ شود. ( فیه ما فیه ).

استاره. [ اِ رَ ] ( اِخ ) بلوکی است از مضافات لاهیجان گیلان. ( جهانگیری ) ( برهان ). شاید این نام مصحف آستانه باشد، چه بدین نام در لاهیجان محلّی شنیده نشده است. رجوع به آستانه شود. || قلعه ای باشد از ملک دکن. ( جهانگیری ) ( برهان ).

استاره . [ اِ رَ / رِ ] (اِ) ستاره . کوکب . (برهان ) (مؤید الفضلاء) :
دوش من پیغام دادم سوی تو استاره را
گفتمش خدمت رسان از من تو آن مهپاره را.

مولوی .


بیمار شود عاشق امّا بنمی میرد
ماه ارچه شود لاغر استاره نخواهد شد.

مولوی .


|| کوکب طالع : امیر رضی اﷲ عنه آیتی بود در باب لشکر کشیدن و آنچه در جهد آدمی بود بجای می آورد امّا استاره ٔ او نمی گشت و ایزدتعالی چیز دیگر خواست . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 584). || شامیانه . سایبان . (برهان ). نوعی از چادر شب باشد که آنرا شامیانه و سایبان نیز گویند. (جهانگیری ). || مسطر فولادی . (برهان ).چوب جدول کشان . (برهان ) (مؤید الفضلاء). جدول مسطر. (جهانگیری ). || طنبور سه تار. (برهان ). طنبوری که سه تار داشته باشد. (سروری ). || ابیز. سونش . جرقه . جریقه . خدره :
خواجه گفت این سوخته نمناک بود
میمرد استاره از ترّیش زود.

مولوی .


همچنانکه استاره ٔ آتش بر جامه ٔ سوخته افتاد اگر حق خواهد همان یک ستاره بگیرد و بزرگ شود. (فیه ما فیه ).

استارة. [ اِ رَ ] (ع اِ) پوشش . پرده . (منتهی الارب ).


فرهنگ عمید

ستاره۱#NAME?


سه‌تار#NAME?


= سه تار
= ستاره۱

واژه نامه بختیاریکا

( آستارِه (آساره) ) ستاره
( آستاره ) ( اع ) ؛ نیاکان ما به علت تکرر سفر و حرکت به سعد و نحس بودن ایام؛ سخت باور داشته تا بدانجا که کلیه امور روزمره؛ از بر دار کردن مشکدوغ گرفته تا کوچ فصلی خود را با حرکت ستاره ای خاص تنظیم می کردند. این ستاره در طول ماه در جهات مختلفی از آسمان نمایان می شود. بنا بر اعتقادات به هیچ عنوان نباید هنگام حرکت روبروی جهت ستاره قرار گرفت یا کاری انجام داد. در قسمتهای مربوط به هر اصطلاح توضیح داده خواهد شد.

پیشنهاد کاربران

استاره = هم به معنی ستاره است، و هم به معنی جرقه آتش

به معنای ستاره در زبان بختیاری


آستاره*آساره*::در زبان لری بختیاری به معنی
ستاره

در زبان لری بختیاری به معنی
ستاره


امروزه کلمه ای ساده در زبان بختیاری محسوب میشود اما در روزگار باستان مردم می پنداشتند جنس ستاره ازآس ( سنگ ) است و تاره به معنای تاریکی است ؛در کل آستاره سنگی فروزان است که در تاریکی نمایان میگردد و کلمه ای مرکب بوده است.
زمان استعمار ایران توسط دولت انگلیس و سکونت در مناطق بختیاری نشین، کلمه ( ( star ) ) برگرفته از کلمه آستاره وارد زبان انگلیسی میشود.
البته امکان دارد که پیش از قرون وسطی از زبان سانسکریت وارد زبان ژرمنی شده باشد

با سلام گویش بختیاری از شاخه زبانهای ایرانی جنوب غربی میباشد که از زبانهای پارسی باستان و پهلوی ساسانی ریشه میگیرد چون زبانهای ایرانی و هندی از شاخه هندو اروپایی ( آریایی ) به حساب میاد پس تعجبی نباید کرد از شباهت بین واژ ه استاره بختیاری و ستاره فارسی معیار و استار انگلیسی چون زبانهای ایرانی و اروپایی از یک ریشه هستند و اشتراکات فراوانی دارند استاره شکل قدیمی ستاره است چون زبان مناطق بختیاری نشین بکر تر از بقیه گویش های پارسی مونده همون شکل قدیمی استاره هنوز رواج دارد مانند واژگان اسپاهان ( سپاهان ) اسپهبد ( سپهبد ) اشنیدن ( شنیدن ) و . . . . . . که هنوز هم در گویش بختیاری به همان شکل قدیمی به کار میروند در زبان معیار یا فارسی دری الف ابتدای آنان افتاده است و هیچ ارتباطی به زمان حضور شرکت نفت دارسی در خوزستان ندارد یعنی اونا برا ستاره اسمی نداشتن تا بیان از اینجا یاد بگیرن؟ تاثیر پذیری اگر بوده شاید برعکس بوده اونم به علت نام تجهیزات و مدرن بودن اسامی آنچه که تا قبل از اون در ایران وجود نداشته یا معادل آنرا در آن زمان نداشتیم مانند تانکی =مخزن اب ریل ویل=جاده قطار و تلویزیون= رسانه . . . . . . . . و نه اسامی قدیمی مانند ستاره و ماه و اسمان و امثال اینا

زهرمان




کلمات دیگر: