ترید
فارسی به انگلیسی
broth in which bread has been crumbled, sop, soak
soak, sop
مترادف و متضاد
ابگوشت، ترید
فرهنگ فارسی
( اسم ) ریزه کردن نان در دوغ شیر آب گوشت و مانند آن .
صاحب تاج العروس آرد : در نسخ چنین است و اکثر لغویان آنرا فرو گذاشته اند و آنچه را که شیخ ما بنقل از صاحب قاموس تصحیح کرده این است که کلمه ترمد و آن جایگاهی است در دیار بنی اسد .
صاحب تاج العروس آرد : در نسخ چنین است و اکثر لغویان آنرا فرو گذاشته اند و آنچه را که شیخ ما بنقل از صاحب قاموس تصحیح کرده این است که کلمه ترمد و آن جایگاهی است در دیار بنی اسد .
آبگوشت (و غیره) و نان خیسانده در آن، تلیت
لغت نامه دهخدا
ترید. [ ت َ / ت ُ ] ( اِ ) تریت است که ریزه کردن نان باشد در شیر و دوغ و غیره. و آن را به عربی ثرید گویند با تای مثلثه. ( برهان ). تریت. ( ناظم الاطباء ) : هاشم عمرو نام داشت و عبدمناف او را از همه دوستتر داشتی و هاشم او را از پس پدر نام کرد که رسم ترید اندر رفاده او آورد. ( ترجمه طبری بلعمی ). عبدمناف هر مردی راچهارنان و عصاره خوردنی و یک لخت گوشت بدادی و هاشم ترید بیفزود تا نان بیشتر شد و او را بدین سبب هاشم نام کردند لانه ُ هشم الترید. ( ترجمه طبری بلعمی ).
ور به شرع سیدی آگاهی از سر خدای
آب حنا بر ترید و سنگ بر رخسار کو.
می دوی بهر ترید مرده ریگ.
کشکبا گرچه غلیظ است تریدش باید
پند ما گوش کن و در عمل آور زنهار.
ترید. [ ت َ ] ( اِخ ) صاحب تاج العروس آرد: در نسخ چنین است و اکثر لغویان آنرا فروگذاشته اندو آنچه را که شیخ ما بنقل از صاحب قاموس تصحیح کرده این است که کلمه تَرمُد و آن جایگاهی است در دیار بنی اسد... و من میگویم این کلمه در اللسان و نهایه در ثرمد ضبط شده و نام آن در حدیثی هم آمده است که پیامبر به حصین بن نضله نوشت که او را ترمد است و شارحان کلمه را چنین تفسیر کرده اند که موضعی در دیار بنی اسد است و ترمد لغتی در آن است. ( از تاج العروس ).
ور به شرع سیدی آگاهی از سر خدای
آب حنا بر ترید و سنگ بر رخسار کو.
سنایی.
بر در آن منعمان چرب دیک می دوی بهر ترید مرده ریگ.
مولوی.
گفتند اگر میخواهی درد ساکن شود آن سگ را ترید بخوران. ( منتخب لطایف عبید زاکانی ص 166 چاپ برلن ).کشکبا گرچه غلیظ است تریدش باید
پند ما گوش کن و در عمل آور زنهار.
بسحاق اطعمه.
و رجوع به تریت شود.ترید. [ ت َ ] ( اِخ ) صاحب تاج العروس آرد: در نسخ چنین است و اکثر لغویان آنرا فروگذاشته اندو آنچه را که شیخ ما بنقل از صاحب قاموس تصحیح کرده این است که کلمه تَرمُد و آن جایگاهی است در دیار بنی اسد... و من میگویم این کلمه در اللسان و نهایه در ثرمد ضبط شده و نام آن در حدیثی هم آمده است که پیامبر به حصین بن نضله نوشت که او را ترمد است و شارحان کلمه را چنین تفسیر کرده اند که موضعی در دیار بنی اسد است و ترمد لغتی در آن است. ( از تاج العروس ).
ترید. [ ت َ ] (اِخ ) صاحب تاج العروس آرد: در نسخ چنین است و اکثر لغویان آنرا فروگذاشته اندو آنچه را که شیخ ما بنقل از صاحب قاموس تصحیح کرده این است که کلمه ٔ تَرمُد و آن جایگاهی است در دیار بنی اسد... و من میگویم این کلمه در اللسان و نهایه در ثرمد ضبط شده و نام آن در حدیثی هم آمده است که پیامبر به حصین بن نضله نوشت که او را ترمد است و شارحان کلمه را چنین تفسیر کرده اند که موضعی در دیار بنی اسد است و ترمد لغتی در آن است . (از تاج العروس ).
ترید. [ ت َ / ت ُ ] (اِ) تریت است که ریزه کردن نان باشد در شیر و دوغ و غیره . و آن را به عربی ثرید گویند با تای مثلثه . (برهان ). تریت . (ناظم الاطباء) : هاشم عمرو نام داشت و عبدمناف او را از همه دوستتر داشتی و هاشم او را از پس پدر نام کرد که رسم ترید اندر رفاده او آورد. (ترجمه ٔ طبری بلعمی ). عبدمناف هر مردی راچهارنان و عصاره ٔ خوردنی و یک لخت گوشت بدادی و هاشم ترید بیفزود تا نان بیشتر شد و او را بدین سبب هاشم نام کردند لانه ُ هشم الترید. (ترجمه ٔ طبری بلعمی ).
ور به شرع سیدی آگاهی از سر خدای
آب حنا بر ترید و سنگ بر رخسار کو.
بر در آن منعمان چرب دیک
می دوی بهر ترید مرده ریگ .
گفتند اگر میخواهی درد ساکن شود آن سگ را ترید بخوران . (منتخب لطایف عبید زاکانی ص 166 چاپ برلن ).
کشکبا گرچه غلیظ است تریدش باید
پند ما گوش کن و در عمل آور زنهار.
و رجوع به تریت شود.
ور به شرع سیدی آگاهی از سر خدای
آب حنا بر ترید و سنگ بر رخسار کو.
سنایی .
بر در آن منعمان چرب دیک
می دوی بهر ترید مرده ریگ .
مولوی .
گفتند اگر میخواهی درد ساکن شود آن سگ را ترید بخوران . (منتخب لطایف عبید زاکانی ص 166 چاپ برلن ).
کشکبا گرچه غلیظ است تریدش باید
پند ما گوش کن و در عمل آور زنهار.
بسحاق اطعمه .
و رجوع به تریت شود.
فرهنگ عمید
= تریت
تریت#NAME?
دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] معنی تُرِیدُ: می خواهی
معنی مَا تُرِیدُ: نمی خواهی
ریشه کلمه:
رود (۱۴۸ بار)
معنی مَا تُرِیدُ: نمی خواهی
ریشه کلمه:
رود (۱۴۸ بار)
wikialkb: تُرِید
گویش اصفهانی
تکیه ای: telik
طاری: tilita
طامه ای: tilik
طرقی: tilik
کشه ای: tilit
نطنزی: tilik
واژه نامه بختیاریکا
تلیت
پیشنهاد کاربران
هوالعلیم
ترید ( تریت ) : تکه تکه کردن ( خردکردن ) نان درآبگوشت یا دوغ یا شیر.
ترید ( تریت ) : تکه تکه کردن ( خردکردن ) نان درآبگوشت یا دوغ یا شیر.
ترید: ( terid ) : [ اصطلاح چوپانی ] بجای کاه نم استفاده می شود. کلمه در اصل عربی است و به نانی که در خورش خیس شود می گویند.
trade به معنی معامله می باشد
ترید، trade به معنی معامله می باشد
به شما چه ربطی داره؟
کلمات دیگر: