کلمه جو
صفحه اصلی

استحکام


مترادف استحکام : استقامت، استواری، تحکیم، تقویت، ثبات، حصانت، محکمی

برابر پارسی : استواری، پا بر جایی

فارسی به انگلیسی

consistency, integrity, solidity, soundness, stability, steel, strength, sturdiness, support, tenacity, fortification, firmness

firmness, solidity


consistency, integrity, solidity, soundness, stability, steel, strength, sturdiness, support, tenacity


فارسی به عربی

حصباء , صوان , عمود فقری , قوة , مادة , مقاومة ، اِحْتِکامٌ
( استحکام (استحکامات ) ) تحصین

حصباء , صوان , عمود فقري , قوة , مادة , مقاومة ، اِحْتِکامٌ


مترادف و متضاد

استقامت، استواری، تحکیم، تقویت، ثبات، حصانت، محکمی


resistance (اسم)
ایستادگی، سختی، مخالفت، استحکام، پایداری، مقاومت، معارضه، عایق مقاومت

strength (اسم)
دوام، توانایی، قوت، پا، استحکام، نیرو، زور، قوه

substance (اسم)
دوام، خلاصه، ماده، جوهر، استحکام، جسم، جنس، مفهوم، مفاد، ذات، شیی، ماده اصلی

backbone (اسم)
پشت، استقامت، ستون فقرات، استحکام، استواری، تیرهء پشت

rigidity (اسم)
سختی، سخت گیری، استحکام، سفتی، عدم تراضی

stability (اسم)
استحکام، استواری، ثبات، پایداری، پایایی، محکمی، پا بر جایی

fortification (اسم)
تقویت، استحکام، بارو، سنگر بندی

solidity (اسم)
دوام، سختی، استحکام، استواری، ضخامت، سفتی، محکمی، جمود

stableness (اسم)
استحکام، استواری، ثبات، پایداری

consistency (اسم)
توافق، استحکام، ثبات، درجه غلظت، پیگیری

solidification (اسم)
استحکام، استقرار، سفت سازی

consistence (اسم)
توافق، استحکام، ثبات، درجه غلظت

formidability (اسم)
بزرگی، استحکام، استواری، قوام

grit (اسم)
استحکام، ثبات، سنگ ریزه، شن، ریگ، ماسه سنگ

granite (اسم)
استحکام، گرانیت، سنگ خارا، خارا

staying power (اسم)
قدرت، استحکام، طاقت، بنیه، نیروی پایداری

فرهنگ فارسی

محکم شدن، استوارشدن، استوارکردن، استواری خواستن ، استواری
۱ - ( مصدر ) محکم شدن استوار شدن محکم بودن . ۲ - ( مصدر )استواری خواستن . ۳ - ( اسم ) استواری : استحکام ساختمان . جمع : استحکامات .

فرهنگ معین

(اِ تِ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . )محکم شدن ، استوار شدن . ۲ - (اِمص . ) استواری . ج . استحکامات .

لغت نامه دهخدا

استحکام. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) استوار شدن. ( زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ). استواری. استوار گردیدن. ( منتهی الارب ). حصانت. محکمی.اِحکام : الحمد الذی انتخب امیرالمؤمنین من اهل تلک الملة التی علت غراسها و رست اساسها و استحکمت ارومتها. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 299 ). عقده آن مناکحت به استحکام رسانیدند. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 395 ).

استحکام . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) استوار شدن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). استواری . استوار گردیدن . (منتهی الارب ). حصانت . محکمی .اِحکام : الحمد ﷲ الذی انتخب امیرالمؤمنین من اهل تلک الملة التی علت غراسها و رست اساسها و استحکمت ارومتها. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 299). عقده ٔ آن مناکحت به استحکام رسانیدند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 395).


فرهنگ عمید

۱. استوار شدن، استواری.
۲. استوار کردن امور.

دانشنامه عمومی

استحکام مقدار نیرویی است که یک ماده می توانند تحمل کنند.
استحکام تسلیم: تنشی که باعث آغاز تغییر شکل پلاستیک یا شارش ماده می شود
مقاومت خمشی: حداکثر تنش فشاری یا کششی که ماده قبل از شکست می تواند تحمل کند
مقاومت فشاری: حداکثر تنشی که یک جسم تحت فشار محوری می تواند تحمل کند
مقاومت کششی نهایی: حداکثر تنشی که یک جسم در هنگام کشیده شدن از طرفین می تواند تحمل کند
استحکام همچنین در معانی زیر بکار می رود:

واژه نامه بختیاریکا

پَرت؛ پتار

پیشنهاد کاربران

موانعی در جنگ ها برای رفع دشمن

موانعى براى دفع دشمن

مناعت


کلمات دیگر: