کلمه جو
صفحه اصلی

اسایش


مترادف اسایش : ( آسایش ) آرامش، آسودگی، استراحت، ترفیه، تن آسانی، تنعم، راحت، راحتی، رفاه، سکون، شادکامی، فراغ، فراغت

متضاد اسایش : ( آسایش ) دغدغه، سختی، مشقت، ناآرامی

فارسی به انگلیسی

comfort, convenience, ease, repose, rest, welfare, tranquillity

فارسی به عربی

استراحة , راحة , رفاهیة

فرهنگ اسم ها

اسم: آسایش (دختر) (فارسی) (تلفظ: āsāyeš) (فارسی: آسايش) (انگلیسی: asayesh)
معنی: راحت، استراحت، آسانی، آسودگی، فراغ، سکون، آرام

مترادف و متضاد

rest (اسم)
سامان، استراحت، اسایش، نتیجه، باقی، باقی مانده، تکیه، رستی، بقایا، فراغت، تجدید قوا، سایرین، دیگران، الباقی، موقعیت سکون

welfare (اسم)
سامان، خیر، سعادت، اسایش، رفاه، شادکامی

weal (اسم)
خیر، دارایی، سعادت، اسایش، ثروت

comfort (اسم)
راحت، مایه تسلی، اسایش، اسودگی

easement (اسم)
اسایش، راحتی، راحت شدن از درد، حق ارتفاقی

فرهنگ فارسی

( آسایش ) ( اسم ) ۱- آسودگی فراغ . راحت استراحت آسانی ۲ - سکون بی جنبشی آرام . ۳ - ( اسم ) مایحتاج لوازم اسباب آسایش .
راحت استراحت
آسودگی، راحت، استراحت

فرهنگ معین

( آسایش ) (یِ ) [ په . ] (اِمص . ) آسودگی ، راحتی .

لغت نامه دهخدا

اسائش. [ ] ( اِخ ) شروانی ملقب به کمال الدین. او راست : مفتاح السعادة در فروع ، و آن کتابی است مشتمل بر عبادات و الفاظ کفر و استحسان و ایمان و توبه. مؤلف در این کتاب گوید که وی مسائل صلاة وصوم و صید و اضحیة و ذبائح و مسائل مربوط به کفر و کراهیت را اختیار کرده است و بخشی از آن متعلق بزکاةو حج و وصیت است و خاتمه آن ایمان و توبه است و آنها را از کتب معتبره گرد آورده است. ( کشف الظنون ).

( آسایش ) آسایش. [ ی ِ ] ( اِمص ) اسم مصدر و مصدر دویم آسودن. راحت. استراحت. آسانی. آسودگی. دعه. وداعَت. خفض عیش. تنعم. رَوح. مقابل رنج :
بدانگه که می چیره شد بر خرد
کجا خواب و آسایش اندرخورد.
فردوسی.
شما را از آسایش و بزمگاه
بیکسر تهی شد سر از رزمگاه.
فردوسی.
کنون بر تو بر جای بخشایش است
نه هنگام آرام و آسایش است.
فردوسی.
همه جامه بر تنْش چون آب بود
نیازش به آسایش و خواب بود.
فردوسی.
تا رنج کهتری بر خویشتن ننهی به آسایش مهتری نرسی. ( قابوسنامه ).
ای پسر آسایش من رفتن است
زآنکه قرارم بدگر مسکن است.
ناصرخسرو.
بطر آسایش... بدو [ بشتربه ] راه یافت. ( کلیله و دمنه ).
هرچند که لنبک دهد آسایش بهرام
بهرام بشاهی به و لنبک بسقائی.
خاقانی.
بهر آسایش زبان کوتاه کن
در عوضْمان همتی همراه کن.
مولوی.
خدا را بدان بنده بخشایش است
که خلق از وجودش در آسایش است.
سعدی.
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است
با دوستان مروت با دشمنان مدارا.
حافظ.
هست اگر آسایشی زیر فلک در غفلت است
وای بر آن کس کز این خواب گران برخاسته ست.
صائب.
|| سکون نفس :
به آسایش و نیکنامی گرای
گریزان شو از مرد ناپاک رای.
فردوسی.
|| مایحتاج ، لوازم ، اسباب آسایش :
همه راه پرپوشش و خوردنی
از آسایش بزم و گستردنی.
فردوسی.
|| عطالت. تعطل. عطلت. فراغ. فراغت. کاهلی. غنودن. سبات :
چو چندی برآمد بر این روزگار
شب و روز آسایش آمد ز کار
چنان بد که در کوه چین آن زمان
دد ودام بودی فزون از گمان.
فردوسی.
نشاید درنگ اندر این کار هیچ
که خام آید آسایش اندر بسیچ.
فردوسی.
دلم بگرفت از این آسوده کاری
که آسایش بود بنیاد خواری.
( ویس و رامین ).
تا گویند خصمان بجنگ پیش نخواهند آمد که رسول می آمد تا امروز آسایشی باشد خوارزمشاه را آنگاه نگریم. ( تاریخ بیهقی ). غایت نادانی است... آموختن علم به آسایش. ( کلیله و دمنه ). || سکون. بی جنبشی. آرام :
زیر کبود چرخ بی آسایش

فرهنگ عمید

( آسایش ) ۱. آسودگی، راحتی.
۲. استراحت.

دانشنامه عمومی

آسایش. آسایش یا راحتی حس بدنی یا روانی آسودگی ست که غالباً با فقدان سختی بازشناخته می شود. فرد فاقد آسایش ناراحت شناخته می شود. درجه ای از آرامش روانی را می توان با تجدید تجربه هایی مرتبط با خاطرات دلپذیر، مانند شرکت در فعالیت هایی که به آن عادت داریم ، بودن در کنار اشیایی که به آنها خو داریم یا مصرف خوراکی هایی که به ما حس نوستالژیک می دهند کسب کرد. آسایش در مراقبت های بهداشتی اهمیت ویژه ای دارد، چرا که فراهم کردن راحتی برای بیمار یا مجروح یکی از اهداف بهداشت و درمان است و می تواند سبب تسهیل بهبود شود.

فرهنگستان زبان و ادب

آسایش
{well-being} [علوم سلامت] داشتن زندگی خوب و احساس رضایت خاطر

نقل قول ها

آسایش. آسایش یا راحتی حس بدنی یا روانی آسودگی ست که غالباً با فقدان سختی بازشناخته می شود.

واژه نامه بختیاریکا

( آسایش ) زِهِشت
( آسایش ) لِس؛ ساز؛ اِلال؛ اِلال؛ اِستِخُُو پورنیده ای؛ زِهِشت

جدول کلمات

آسایش
رفاه
رفاه

پیشنهاد کاربران

با مشکلات می جنگیم تا به آسایش برسیم و با رسیدن تحمل ناکردنی اش می یابیم . بروکس آدامز. عوام می گویند خوشی زیر دلش زده است. م.

راحتی

در زبان ترکی استانبولی می شود: راحاتلئک

رفاه

ارام


اسوده / راحت/ ارامش


آرامش، آسودگی، استراحت، ترفیه، تن آسانی، تنعم، راحت، راحتی، رفاه، سکون، شادکامی، فراغ، فراغت

آسایش : /āsāyeš/ آسایش ( اسم مصدر از آسودن ) راحت، استراحت، آسانی، آسودگی، فراغ، سکون، آرام.

اسم آسایش مورد تایید ثبت احوال ایران برای نامگذاری دختر است.

راحتی و درخشش

راحت


کلمات دیگر: