Turkish, selvage
ترکی
فارسی به انگلیسی
فارسی به عربی
عربی به فارسی
ترک , اهل کشور ترکيه
ترکي , ترک
مترادف و متضاد
فرهنگ فارسی
محمد معاویه بن محمود بن محمد بن مصطفی بن حسین بن بابا محمد تونسی حنفی رئیس العلمائ بتونس بود مردی عالم و متکلم متوفی ۱۲۹۴ ق .
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
با دلق کبود و با کلاه ترکی
پیوسته کلاه ترکی بی برکی
دعوی چه کنی که رهروی چالاکم
نه نه غلطی ز راه آن سوترکی .
بابا افضل .
ظاهراً صورتی از تَرک . رجوع به ترک در همین لغت نامه شود.
ترکی . [ ت ُ ] (اِ) خارانداز را گویند و آن جانوری است از خزندگان «؟» (آنندراج بنقل از هفت قلزم ). خارپشت تیرانداز. (ناظم الاطباء).
سپاهش همه تیغ هندی بدست
زره ترکی و زین سغدی نشست.
نه ترکی وشاقی ، نه تازی براقی
نه رومی بساطی ، نه مصری شراعی.
با این همه ما را به از این داشت توانی
پنهان ز خوی ترکی ما را به از این دار.
زبان را به ترکی بیاراستی
ز کیخسرو از وی نشان خواستی.
نه رومی نه ترکی و نه پهلوی.
ترکی . [ ] (اِخ ) علی بن بکمش فخرالدین ابوالحسن الترکی . وی بسال 622 هَ . ق . درگذشت . او راست : تحفةالعشاق . غایةاللذات فی شرح الهوی . مختارالقلوب . منی القلوب نزهةالناظر. (از اسماء المؤلفین ج 1 ستون 706).
ترکی . [ ت َ ] (اِخ ) ساتلین بن ارسلان الترکی مکنی به ابومنصور، نحوی مالکی و مقیم در قدس بود و بسال 487 هَ . ق . درگذشت . او راست : مقدمه ای در نحو. (از اسماء المؤلفین ج 1 ستون 380).
ترکی . [ ت ُ ] (اِخ ) بکمش بن عبداﷲ. مکنی به ابوالحسن . بسال 226 هَ . ق . درگذشت . او راست : مطیةالفرق . (از هدیة العارفین ج 1 ص 243).
ترکی . [ ت ُ ] (اِخ ) ده کوچکی از دهستان بازفت است که در بخش اردل شهرستان شهر کرد و 8 هزارگزی شمال باختری اردل واقع است و 72 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
ترکی . [ ت ُ ] (اِخ ) محمد معاویةبن محمودبن محمدبن مصطفی بن حسین بن بابامحمد تونسی حنفی رئیس العلماء بتونس بود. مردی عالم و متکلم متوفی 1294هَ . ق . اوراست . «نزهةالفکر فی اسرار فواتح السور» در شرح راسله ٔ ابن ملوکه . (هدیة العارفین 2: 381).
سپاهش همه تیغ هندی بدست
زره ترکی و زین سغدی نشست .
فردوسی .
دیبای رومی و ترکی و دیداری و دیگر اجناس . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 424).
نه ترکی وشاقی ، نه تازی براقی
نه رومی بساطی ، نه مصری شراعی .
خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 454).
|| (ص نسبی ) زشت . خشن :
با این همه ما را به از این داشت توانی
پنهان ز خوی ترکی ما را به از این دار.
سنائی .
|| زبانی که ترکان بدان تکلم کنند. زبان ترک . دکتر معین در حاشیه ٔ برهان آرد: زبانهای ترکی طبق خصایص صوتی عمومی بدو دسته ٔ عمده تقسیم میشوند: زبانهای «ر» (تخر جدید) و زبانهای «ز» (تغز جدید) بین زبانهای قدیم در دسته ٔ اول بلغاری یا یکی از لهجه های آن وجود داشته و بین زبانهای جدید فقط «چووش » را جزو این دسته باید بشمار آورد. همه در زبانهای دیگر ترکی قدیم و جدید از جمله «یاکوت » به دسته ٔ دوم «ز» تعلق دارد. زبانهای دسته ٔ «ز» سابقاً در نواحی مغولستان سیبری جنوبی و استپ های آلتایی کنونی و در مسکن کلیه ٔ قبایل ترک از دریای اختسک تا بحرالروم - باستثنای ناحیه ٔ چووش ، تکلم می شده اند. هریک از این دسته ها نیز به لهجه هایی فرعی تقسیم می شوند: زبان ترکی عثمانی که امروز زبان رایج و رسمی کشورترکیه است ، در پایان قرن چهاردهم میلادی (هشتم هجری )بصورت زبانی ادبی و فرهنگی درآمد ودر ظرف چهار قرن ثبات و استقرار یافت . تکامل و توسعه ٔ آن وابستگی کامل به توسعه ٔ سیاسی و فرهنگی دولت عثمانی داشته است وبهمین واسطه زبانی عمده در عالم اسلامی شناخته شد و آن از فارسی و عربی اقتباس فراوان کرده است . برای اطلاع بیشتر، رجوع به مقاله ٔ ترک در دایرة المعارف اسلام شود و بجهت اطلاع از ترکی آذری (ترکی معمول در آذربایجان ایران ) بمقاله ٔ «آذری » در دائرة المعارف مزبور رجوع شود :
زبان را به ترکی بیاراستی
ز کیخسرو از وی نشان خواستی .
فردوسی .
زبانها نه تازی و نه خسروی
نه رومی نه ترکی و نه پهلوی .
فردوسی .
ترکان این دو سالار را بترکی ستودندی و حاجب بزرگ بلکاتکین را مخنث خواندندی . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 220). امیر به ترکی مرا گفت زه کمان جدا کن و بر پیل رو و از آنجا بر درخت . (تاریخ بیهقی ایضاً ص 458). || اسب . (آنندراج ) (شرفنامه ٔ منیری ). برذون ،اسب ترکی . (زمخشری ). نوعی اسب :
عماری از بر ترکی تو گفتی
که طاوسیست بر پشت حواصل .
منوچهری .
چهار هزار اسب گرانبها، آن روز بدست آمد یعقوب را دون اشتر و استر و خر و اسبان پالانی و ترکی . (تاریخ سیستان ).
شرط آن است که از زرادخانه پنجهزار شتر بارسلاح و بیست هزار اسب از مرکب و ترکی نزدیک ما فرستاده آید. (تاریخ بیهقی ).
روز هیجا که ترکیان کردند
زیر ران مبارزان تازی .
انوری (از شرفنامه ٔ منیری ).
|| حاشیه ٔ ماهوت و جز آن ، نه برنگ متن . حاشیه ٔ دو طرف درازای جامه که بشکل دیگر بافند، جز شکل زمینه . حاشیه ٔ باریکی نه با بافت متن در قماشها، چون ماهوت و فاستونی و دبیت و غیره . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
- ترکی دوزی ؛ قسمی دوختن . بی برگرداندن لب جامه ، طرف ریش آنرا (جانبی را که ترکی ندارد) به دوختن محکم کردن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). آهنی نازک مربع مستطیل که سوراخی در میان دارد و ریسمان شاقول از آن گذرد. (یادداشت ایضاً).
|| قسمی نمک . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || (حامص ) خشونت و جور و ستم . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
ای به ترک دین بگفته از سر ترکی و خشم
دل بسان چشم ترکان کرده از گندآوری .
سنائی .
چو ترکان گشته سوی کوچ محتاج
به ترکی داده رختم را بتاراج .
نظامی .
بدین هندو که رختت را گرفته ست
به ترکی تاج و تختت را گرفته ست .
نظامی .
بدان غمگین که ملک از دست رفته
به ترکی هندویی ملکش گرفته .
نظامی .
- ترکی تاز کردن ؛ ترکتازی کردن . با سرعت و شدت حرکت کردن . جولان کردن :
طوطی مرده چنان پرواز کرد
کافتاب از چرخ ترکی تاز کرد.
مولوی .
و رجوع به ترکتاز کردن و ترکتازی کردن شود.
- ترکی تمام شدن ؛ غرور کسی آخر شدن . (غیاث اللغات ). کنایه از غرور کسی آخر شدن و ظاهر گشتن عجز در فنی که دعوی کند و کاری که در پیش صاحب آن کار عظمتی و وقعی داشته باشد. (از آنندراج ) :
چو در ترکتازی کنند اهتمام
شود ترکی ترک گردون تمام .
ظهوری (از آنندراج ).
... و بر این قیاس ترکی تمام کردن . (آنندراج ).
- ترکی تمام کردن ؛ پایان دادن غرور. و رجوع به ترکی تمام شدن شود.
- ترکی خواندن ؛ دعویهای مخالف و ناحق کردن . در گذاردن حقی . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
- ترکی رفتن ؛ قتل و غارت رفتن . تاراج رفتن :
کس نداند تا چه ترکی می رود
با جهان از طره ٔ هندوی تو.
اثیر اخسیکتی .
- ترکی صفتی ؛ بدعهدی . خشونت :
ترکی صفتی وفای ما نیست
ترکانه سخن سزای ما نیست .
نظامی .
- ترکی ضرب ؛ نوعی از اصول نواختن سازها. (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
- ترکی کردن ؛ اشتلم . (فرهنگ رشیدی ). کنایه از اشتلم باشد. (انجمن آرا). ظلم و اشتلم کردن . (غیاث اللغات ). کنایه از عنف و اشتلم کردن . (آنندراج ). جور و خشونت کردن . زمختی و اعتساف . ستم کردن (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
یک زمان با عاشق خود می خور و دلشاد زی
ترکی و مستی مکن ، چندانکه خواهی ناز کن .
سنایی .
می نبینید آن سفیهانی که ترکی کرده اند
همچو چشم تنگ ترکان گور ایشان تنگ باد.
سنایی .
از چشمم ار بر آن چچک تو چکد سرشک
ترکی مکن بکشتن من بر مکش نجک .
سوزنی .
حلقه ٔ زلف مجنبان جز بانگشت ادب
هان و هان ترکی مکن با طره ٔ هندوی او.
شرف الدین شفروه .
مکن ترکی ای ترک چینی نگار
بیا ساعتی چین در ابرو میار.
نظامی .
مکن ترکی ای میل من سوی تو
که ترک توام بلکه هندوی تو.
نظامی .
- || سخت وزیدن . تند وزیدن . شتاب کردن :
ز ترکی کردن باد جهنده
به ترکستان فتاد آن نیم زنده .
عطار.
|| نادانی . جهل . سادگی . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || در بیت زیر به معنی زیبایی آمده است :
مگر دید شب ترکی روی من
که چون خال من گشت هندوی من .
نظامی .
ترکیم را در این حبش نخرند
لاجرم دوغبای خوش نخورند.
نظامی (هفت پیکر چ وحید ص 46).
دانشنامه عمومی
فهرست شهرهای لهستان
تِرکی روستایی است در شهرستان کوهرنگ، بخش بازفت، استان چهارمحال و بختیاری.
عزا
دانشنامه آزاد فارسی
از گروه زبان های آلتایی غربی، مشتمل بر ترکی ترکیه، آذربایجانی، ترکمنی، قزاقی، قرقیزی، باشقیری، ازبکی، تاتاری، و اویغوری.
گویش مازنی
جوانه ی درخت
واژه نامه بختیاریکا
پیشنهاد کاربران
ابوعلی سینا دانشمند و پزشک گرانقدر کشور عزیزمان می فرماید: به جهان خرٌم از آنم که جهان خرم از اوست عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
همه مخلوقات خدا اعم از انسان، حیوان و گیاه و حتی موجودات دیگری که در این سه گروه نیستند ، آفریده های خدا هستند. همانا برترین شما نزد خداوند پرهیزگارترین شماست. در جایی دیگری علم و در روایتی سودمندی نشانه بهتر بودن است نه چیز دیگر؛ دعوای ترک، فارس، عرب، عجم و . . . کاری غیر خدا پسندانه و از اهداف استعماری دشمنان بشریت است. پان هر زبان و هر قومیتی امری اشتباه است ولی توهین به یک زبان و قومیت هم اشتباه؛ قربانی کردن یک قومیت و زبان برای قومیت و زبانی دیگر هم اشتباه است ؛ تبعیض و بی عدالتی هم اشتباه است و جدایی طلبی و عمیق کردن شکافهای قومیتی هم اشتباه است ؛ زبان رسمی کشور ما فارسی است ولی هر منطقه ای برای خودش زبان مادری زیبا و قابل احترامی هم دارد. انسان هرچه تعداد زبان بیشتری یاد بگیرد، سواد بیشتری دارد ولی در کنار آن باید زبان مادری را هم حفظ کند و هیچ کس نباید به زبان مادری کسی توهین یا برای نابودی و کمرنگ شدن آن بکوشد. هیچ کس در دنیا خر نیست حتی خر چهار پا هم خر نیست و اگر ما با این کلمه قصد توهین به آن داشته باشیم ، گناه کرده ایم ؛ زبان آذربایجانی ها ترکی است و آنها این کلمه را مقدس می دارند و خلیج فارس هم خلیج فارس است و قصد توهین به عربها نیز در این عبارت نیست بلکه حقیقت همین است اما چون واژه خلیج واژه ای عربی است و نیز واژه فارس معرٌب پارس است، ناخواسته این عبارت عربی می نماید. بهتر است از واژه کاملاً پارسی استفاده شود. مثلاً: شاخاب پارس . من به عنوان یک آذربایجانی همه ایرانم را و حتی همه دنیا را دوست دارم به شرطی که کمی مواظب زبانش باشد و هر چه برای خود دوست دارد برای دیگران هم دوست داشته باشد.