کلمه جو
صفحه اصلی

تعفن


مترادف تعفن : بدبویی، عفونت، گند، گندیدگی، گندیدن، عفونت کردن، بدبوشدن

متضاد تعفن : تطیب

برابر پارسی : بدبویی

فارسی به انگلیسی

fetidness, foulness, putrescence, reek, stench, stink

فارسی به عربی

رائحة کریهة , نتانة

مترادف و متضاد

بدبویی، عفونت، گند، گندیدگی ≠ تطیب


گندیدن، عفونت کردن، بدبوشدن


putrefaction (اسم)
فساد، پوسیدگی، عفونت، تعفن، گندیدگی

stench (اسم)
بوی بد، گند، بوی زننده، تعفن، دود یا بوی قوی

stink (اسم)
گند، تعفن

putridity (اسم)
عفونت، تعفن، گندیدگی

rancidity (اسم)
تعفن، ترشیدگی، باد خوردگی

۱. بدبویی، عفونت، گند، گندیدگی
۲. گندیدن، عفونت کردن، بدبوشدن ≠ تطیب


فرهنگ فارسی

بدبوشدن، گندیده شدن، پوسیدگی وگندیدگی
۱ - ( مصدر ) بد بو شدن گندیدن گندیده شدن.۲ -( اسم ) بد بویی گندگی گندیدگی . جمع : تعفنات .

فرهنگ معین

(تَ عَ فُّ ) [ ع . ] (مص ل . ) گندیدن ، بد بو گشتن .

لغت نامه دهخدا

تعفن. [ ت َ ع َف ْ ف ُ ] ( ع مص )سخت پوسیدن و تباه گردیدن رسن. ( منتهی الارب ). فاسد شدن چنانکه دست بر آن زنند، ریزه و شکسته گردد. ( از اقرب الموارد ). سخت پوسیده گردیدن چیزی از تری که بدو رسیده بود. || برگشتن بوی گوشت. ( ناظم الاطباء ). گنده شدن و بدبو شدن و مجازاً بمعنی بدبویی. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). گند و بوی بد و عفونت و گندیدگی. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ عمید

۱. بدبو شدن.
۲. گندیده شدن.
۳. پوسیدگی و گندیدگی.

واژه نامه بختیاریکا

خماره؛ رِست


کلمات دیگر: