مترادف استحمام : تطهیر، تغسیل، شست وشو، غسل، گرمابه رفتن برابر پارسی : به گرمابه رفتن، تن شستن، خودشویی
فارسی به انگلیسی
bath, bathing, taking a bath, taking a (hot) bath
taking a (hot) bath
bath, bathing
فارسی به عربی
حمام
مترادف و متضاد
bath(اسم)
شستشو، وان، استحمام، گرمابه، حمام فرنگی
تطهیر، تغسیل، شستشو، غسل، گرمابهرفتن
فرهنگ فارسی
به حمام رفتن، به گرمابه رفتن، خودرابا آب گرم شستن ( مصدر ) بگرمابه رفتن بحمام شدن .
فرهنگ معین
(اِ تِ ) [ ع . ] (مص ل . ) به حمام رفتن .
لغت نامه دهخدا
استحمام. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) بگرمابه شدن. به آب گرم رفتن. حمام رفتن. بحمام رفتن. || غسل کردن به آب گرم ، و سپس بمعنی غسل کردن آمده است به هرآب که باشد. خود را به آب گرم شستن. خویشتن را به آب گرم بشستن. ( زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ). بحمام غسل کردن. ( غیاث ). اغتسال بماء حمیم. || خوی کردن. عَرَق کردن. خوی گرفتن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). || خوی بشستن. ( تاج المصادر بیهقی ). || بخار گرم از چیزی گرفتن. ( غیاث ).