کلمه جو
صفحه اصلی

رسول ارونقی کرمانی

دانشنامه عمومی

رسول ارونقی کرمانی (زاده ۱۳۰۹ در کرمان- درگذشته ۳۰ مهر ۱۳۹۶) نویسنده ایرانی بود. او یکی از مشهورترین، محبوب ترین و پرفروش ترین پاورقی نویسان ایران در دهه های ۳۰، ۴۰ و ۵۰ خورشیدی بود و آثارش خوانندگان بسیاری داشت.ارونقی کرمانی در آمریکا زندگی می کرد.
افسانه های مادر من
عشق دلقک
امشب دختری می میرد (۱۳۴۱)
نگین (۱۳۴۲)
شهر باران (۱۳۴۲)
آواره (۱۳۴۲)
نفرین (۱۳۴۳)
خروس چهل تاج (۱۳۴۳)
دلهره (۱۳۴۳)
دختر شالیزار (۱۳۴۳)
در تهران کفش پاشنه بلند نخواهم پوشید (۱۳۴۳)
زورق طلایی (۱۳۴۴)
گلایل وحشی (۱۳۴۴)
زندگی قصه می سازد (۱۳۴۵)
گلین (۱۳۴۹)
فرزندان شیطان (۱۳۴۹)
داستان «بابا نان داد» (۱۳۴۹)
خاطرخواه (۱۳۵۱)
سال های شتاب (۱۳۵۲)
یک آدمکش اجاره داده می شود
ساعات ناامیدی
گریز پا
شب و هوس
شبی که سحر نداشت
رسول در سال ۱۳۰۹ و در شهر کرمان، از پدری اهل ارونق آذربایجان و مادری کرمانی به دنیا آمده و نام فامیلی خود را به خاطر تجلیل از این دو استان کشور برگزیده است. او کودکی را در تبریز و جوانی را در تهران گذراند و پس از انقلاب به آمریکا مهاجرت کرد.او در ۳۰ مهر ۱۳۹۶ در آمریکا درگذشت.
ارونقی کرمانی کار مطبوعاتی خود را در سن ۲۲ سالگی با خبرنگاری و روزنامه نگاری در روزنامه اطلاعات آغاز کرد و تا پایان فعالیت حرفه ای اش همان جا ماند. او پس از مدتی به سمت سردبیری مجله اطلاعات هفتگی منصوب شد و ۱۳ سال سردبیری این نشریه را بر عهده داشت. دورهٔ سردبیری ارونقی کرمانی در اطلاعات هفتگی را دوره ای «موفق» و «پرتیراژ» دانسته اند.از ارونقی کرمانی آثار بسیاری به صورت پاورقی یا در قالب کتاب مستقل منتشر شده است.
اسماعیل جمشیدی در مجله بخارا راجع به ارونقی کرمانی نوشته است: «ارونقی کرمانی آدمی بود فوق العاده باذوق و مبتکر و با شمّ قوی، تیراژساز و مسلّط به ذوق مردم. او از همان آغاز کارش به عنوان سردبیر موقت توانسته بود فقط با اتکاء به شمّ قوی و ذوق سرشاری که در حرفهٔ روزنامه نگاری داشت فروش مجلّه را بالا ببرد. طوری که همواره جزو دو سه مجلهٔ اول از نظر تیراژ در کشورمان باشد، همین پیروزی موجب شد عباس مسعودی مدیر و بنیانگذار مؤسسهٔ اطلاعات که به موفقیّت نشریاتش بسیار اهمّیّت می داد او را در پُست سردبیری این مجله (اطلاعات هفتگی) نگه دارد، عنوانی که تا پایان سال ۵۷ و قبل از مهاجرتش به آمریکا از آنِ او بود.ارونقی کرمانی چند حُسن داشت و چند عیب (مثل همهٔ ما آدم ها). حُسنش این بود که در کار سردبیری فقط به مجله اش فکر می کرد و برای همین دنبال آدم های به درد بخور مورد نیازش می رفت و از بزرگ کردن و چاپ عکس خبرنگار و درشت نوشتن اسم نویسنده و خبرنگار ابایی نداشت، از هر چه که موجب افزایش خواننده اش و بالا رفتن تیراژ مجله اش می شد استقبال می کرد، دلخوری هاو رنجش را کنار می گذاشت و به سراغ نویسنده و خبرنگار فعال و مبتکر می رفت، در واقع همین سردبیر بود که مرا از داستان نویسی برای مجلات (کار مورد علاقهٔ اولیه ام) به گزارش نویسی کشاند».


کلمات دیگر: