ترسناک , شوم , مهلک , وخيم , مهيب , وحشتناک
مریع
عربی به فارسی
فرهنگ فارسی
بارانی که حاصلخیزی ببار آورد
لغت نامه دهخدا
مریع. [ م َ ] (ع ص ، اِ) چراگاه فراخ آب و علف . (منتهی الارب ). خصیب . (اقرب الموارد).ج ، اَمرُع ، اَمراع . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
مریع. [ م ُ ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر اراعة. رجوع به اراعة شود. || مطر مریع؛ بارانی که حاصلخیزی ببار آورد. (اقرب الموارد).
مریع. [ م َ ] ( ع ص ، اِ ) چراگاه فراخ آب و علف. ( منتهی الارب ). خصیب. ( اقرب الموارد ).ج ، اَمرُع ، اَمراع. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).
مریع. [ م ُ ] ( ع ص ) نعت فاعلی از مصدر اراعة. رجوع به اراعة شود. || مطر مریع؛ بارانی که حاصلخیزی ببار آورد. ( اقرب الموارد ).
مریع. [ م ُ ] ( ع ص ) نعت فاعلی از مصدر اراعة. رجوع به اراعة شود. || مطر مریع؛ بارانی که حاصلخیزی ببار آورد. ( اقرب الموارد ).
پیشنهاد کاربران
بی ارزش
کلمات دیگر: