خبا کردن خیمه برافراشتن و خیمه ساختن
تخبیه
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
تخبیة. [ ت َ ی َ ] (ع مص ) خِبا کردن . (تاج المصادر بیهقی ). خیمه برافراشتن و خیمه ساختن . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط).
( تخبیة ) تخبیة. [ ت َ ی َ ] ( ع مص ) خِبا کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). خیمه برافراشتن و خیمه ساختن. ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ).
( تخبئة ) تخبئة.[ ت َ ب ِ ءَ ] ( ع مص ) پنهان داشتن و در پرده داشتن زن. ( تاج المصادر بیهقی ). پنهان داشتن و در پرده داشتن. ( زوزنی ). پنهان کردن چیزی را. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از قطر المحیط ). || بخوبی حفظ کردن چیزی را. ( ناظم الاطباء ).
تخبئة.[ ت َ ب ِ ءَ ] (ع مص ) پنهان داشتن و در پرده داشتن زن . (تاج المصادر بیهقی ). پنهان داشتن و در پرده داشتن . (زوزنی ). پنهان کردن چیزی را. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). || بخوبی حفظ کردن چیزی را. (ناظم الاطباء).
کلمات دیگر: