زياده جويي , آز , حرص , طمع
جشع
عربی به فارسی
حريص , ازمند , طماع , زياده جو , سير نشدني
فرهنگ فارسی
حریص . آزمند . آن که در چیزها و کارها حرص ورزد آن که بر حصه و سهم و دارائی دیگران حرص ورزد .
لغت نامه دهخدا
جشع. [ ج َ ش َ ] ( ع مص ) غالب آمدن حرص. چیره شدن آز. || سخت حریص و آزمند گردیدن. || از فراق دوست بیمناک شدن. || بعد گرفتن حصه خود را. || بر حصه دیگری طمع ورزیدن. ( منتهی الارب ).
جشع. [ ج َ ش ِ ] ( ع ص ) حریص. آزمند. آن که در چیزهاو کارها حرص ورزد. آن که بر حصه و سهم و دارائی دیگران حرص ورزد. ج ، جَشِعون. ( منتهی الارب ) ( المنجد ).
جشع. [ ج َ ش ِ ] ( ع ص ) حریص. آزمند. آن که در چیزهاو کارها حرص ورزد. آن که بر حصه و سهم و دارائی دیگران حرص ورزد. ج ، جَشِعون. ( منتهی الارب ) ( المنجد ).
جشع. [ ج َ ش َ ] (ع مص ) غالب آمدن حرص . چیره شدن آز. || سخت حریص و آزمند گردیدن . || از فراق دوست بیمناک شدن . || بعد گرفتن حصه ٔ خود را. || بر حصه ٔ دیگری طمع ورزیدن . (منتهی الارب ).
جشع. [ ج َ ش ِ ] (ع ص ) حریص . آزمند. آن که در چیزهاو کارها حرص ورزد. آن که بر حصه و سهم و دارائی دیگران حرص ورزد. ج ، جَشِعون . (منتهی الارب ) (المنجد).
کلمات دیگر: