کلمه جو
صفحه اصلی

بالایین

فرهنگ فارسی

منسوب بهبالاست

لغت نامه دهخدا

بالایین. ( ص نسبی ) منسوب به بالاست. ( آنندراج ). برین. زبرین.( یادداشت مؤلف ). عتبة. ( منتهی الارب ) : به آسانی بر خانه بالایین توانند برد. ( از مجمل التواریخ و القصص ). || علیا. فوق. مقابل سفلی : بهقباد بالایین و میانه و زیرین از اعمال عراق [ است ]. ( فارسنامه ابن بلخی چ اروپا ص 84 ). کربال بالایین و زیرین سه بند بر رود کر کرده اند و بر آن نواحی ساخته. ( فارسنامه ابن بلخی ص 128 ). و جمله نواحی کربال بالایین آب از این رود می یابد. ( فارسنامه ابن بلخی ص 152 ). || برترین :
نیستی چون هست بالایین طبق
برهمه بردند درویشان سبق.
مولوی.


کلمات دیگر: