کلمه جو
صفحه اصلی

زبون امدن

فرهنگ فارسی

( زبون آمدن ) عاجز آمدن ناتوان آمدن زبونی عجز ضعف

لغت نامه دهخدا

( زبون آمدن ) زبون آمدن. [ زَ م َ دَ ] ( مص مرکب ) عاجز آمدن. ناتوان بودن. زبونی. عجز. ضعف :
بد و نیک از ستاره چون آید
که خود از نیک و بد زبون آید.
نظامی.


کلمات دیگر: