رم زده رم کرده گریخته
رم دیده
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
رم دیده. [ رَدی دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) رم زده. رم کرده. گریخته. ( آنندراج ). رجوع به رم خورده و رم کرده شود :
چشم شوخی که مرا در دل غمدیده گذشت
کز طپیدن دلم از آهوی رم دیده گذشت.
چشم شوخی که مرا در دل غمدیده گذشت
کز طپیدن دلم از آهوی رم دیده گذشت.
صائب ( از آنندراج ).
کلمات دیگر: